به گزارش سلامت نیوز به نقل از آرمان ،هرچند شاهد افزایش آسیبهای اجتماعی میان زنان هستیم؛ چرا که زنان در هر مرحله از حضور اجتماعی خود با مشکلات متعدد روبهرو میشوند و فقدان قوانین حمایتی گویی فرش قرمزی برای افرادی که حقوق زنان را نادیده میگیرند، پهن میکند. با وجود شرایط سخت، زنان میدان را خالی نکردهاند و به نظر نمیرسد که در آینده هم چنین شود. گویی زنان با پشتسر گذاشتن دوران گذار، آیندهای روشن برای جامعه خواهند بود. «آرمان » سوالات خود را درباره چرایی افزایش آسیبهای اجتماعی میان زنان آن هم با بالا رفتن سطح سواد و اجتماعیتر شدنشان با مینو مرتاضی، فعال حوزه زنان در میان گذاشته که در ادامه میخوانید.
در اخبار شاهد افزایش آمار آسیبهای اجتماعی میان زنان هستیم، به نظر شما چه چیزی موجب رشد آمار شده است؟
جامعه انداموارهای زنده است و مانند انسان زنده شاخصهای سلامت و بیماری دارد. آسیب اجتماعی نام بیماریهایی است که جامعه بدان مبتلاست. آسیبشناسی مفهومی است که از جامعهشناسان از طبیبان وام گرفتهاند. واژه آسیبشناسی اشاره به ریشه و علتیابی دردها و بیماریها در انسان و در جامعه دارد. وقتی آمارها از افزایش آسیبهای اجتماعی زنان در جامعه سخن میگویند و بهدلیل نقش موثری که زنان در سرزندگی و حفظ حیات جامعه ایفا میکنند. وقتی زنان جامعه گرفتار آسیبها شوند گویی قلب جامعه دچار نارسایی و رگهای حیاتی آن گرفتار انسداد و بیماری شده است و نمیتواند حیات سالمی داشته باشد. افزایش آسیبهای اجتماعی میان زنان مانند سایر مشکلات اجتماعی پدیدهای واقعی و چندوجهی است. زنان در مواجهه با شتاب فزاینده تغییرات اجتماعی و ارزشی و ناآشنایی با شرایط جدید و احساس عقب ماندن از قافلهای که با سرعت میگذرد. فشار فقر و بیکاری زنان با سواد با زیر پا گذاشتن اصول و عرف جامعه در معرض آسیبهای اجتماعی قرار میگیرند. در عین حال آسیبهای اجتماعی معلول دوران نوین و صنعتی و ماشینی شدن جوامع است. در دوران نوین بهدلیل حضور گستردهتر زنان در اجتماع تبعیضها و نابرابریهای تاریخی از پس و پشت نقاب بیرون آمدهاند. به این ترتیب باورهایی که در طول تاریخ منجر به آسیب میشدند، در دوران نو و با حضور زنان در اجتماع، آسیبها هم رنگ و بوی اجتماعی گرفتند و راهی عرصه عمومی جامعه شدند و خود را بیش از پیش نمایان ساختند. بدیهی است در دورانی که جهان توسعه یافته دائما شعار بهره مندی از فرصتها و منابع را میدهد، زنان در جهان توسعه نیافته به واسطه اینکه در مرکز تقاطع تبعیضها و نابرابریها قرار گرفتهاند، از جنبههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی درگیر و مبتلای آسیبهای اجتماعی متعدد و همه جانبه می شوند.
فشارهای اقتصادی چه نقشی در شکلگیری آسیبهای اجتماعی میان زنان دارد؟
در حال حاضر جامعهای را نمیتوان فارغ از آسیبهای اجتماعی تصور کرد. آسیبهای اجتماعی پدیدههای چند وجهی هستند. خوشبختی هر جامعه اغلب متاثر از باورها و فرهنگ و ارزشهای آن جامعه است. از اینرو نمیتوان تنها عامل شکلگیری آسیبهای اجتماعی را فشار اقتصادی دانست. هر چند باورهای اقتصادی از قویترین و موثرترین عوامل بروز آسیبهای اجتماعی در زنان است. خاستگاه آسیبهای اجتماعی علیه زنان را باید در نگرشی که صاحبان قدرت و منزلت و ثروت نسبت به زنان دارند، جست و جو کرد. بر اساس آماری که مسئولان میدهند، اعتیاد و حاشیهنشینی نسبت به دهههای پیش کم نشده است. برای مثال در آسیبشناسی اعتیاد زنان به نقل از مسئولان میبینیم که زنان تحصیل کرده بیش از زنان بیسواد درگیر اعتیاد هستند. به گزارش سلامت نیوز شیوع مواد مخدر مصرفی در زنان به ترتیب تریاک(55درصد)، شیشه(22/26 درصد)، الکل (63/22 درصد)، کراک(15/94 درصد) است. این در حالی است که سطح سواد زنان معتاد به این شرح است: 3درصد بیسواد، 15درصد ابتدایی، 15درصد راهنمایی، 41 درصد دیپلم، 17 درصد لیسانس و 9 درصد بالای لیسانس. از سوی دیگر، زنان در گروه سنی 15-25، بیشترین تعداد معتادان زن را در خود جای دادهاند. این آمارها بیانگر این واقعیت تلخاند که مسئولان امور نسبت به سلامت و امنیت روان و جان زنان عنایت و توجه لازم و کافی نداشتهاند.
• آیا زنان سرپرست خانواده بیش از سایرین در معرض خطر هستند؟
سرپرست خانواده بودن زنان به خودی خود سبب گرفتار شدن زنان در ورطه آسیبهای اجتماعی نمیشود، اما نگرش فرهنگی که زن سرپرست خانوار را بهدلیل نداشتن مرد حامی؛ بیپناه میانگارد و از فقر و نداری او سوء استفاده میکند. همچنین تبعیضها در عرصه کار و آموزش و نابرابری دستمزدها و عدم امکان استفاده برابر از فرصتها و ناآگاهی زنان فرودست از حقوق و قوانین در جامعه و مهمتر از همه فقدان وجود تامینات اجتماعی کافی و موثر میتواند زنان سرپرست خانوار را بهطور جدی در معرض آسیبهای اجتماعی قرار دهد.
از طرفی شاهد بهبود وضعیت زنان در آموزش و پیدا کردن کار هستیم، پس چطور است که آمار آسیب بین این قشر افزایش یافته است؟
در وهله نخست باید گفت که حضور گسترده زنان در اجتماع در یک دهه یکی از دلایل افزایش و آسیبهای اجتماعی نسبت به سالهای پیشین است. همچنین توسعه ناموزون و نامتوازن که سبب شکاف طبقاتی و رشد نابرابریهای اجتماعی در برخورداری از منابع ملی شده است. بعد از اینها میتوان به نگرش فرهنگی ایرانیان اشاره کرد که باور دارد، مسئولیت کار بیرون و نانآوری خانه از آن مردان است. حتی زنانی که در جستجوی کار هستند، نیز این باور را درون ذهن خود دارند و ترجیح میدهند، مسئولیت اساسی تامین معاش خانه بر عهده مردان باشد و تا مجبور نباشند تن به کار جدی نمیدهند. با این وجود، زنان هر نوع کار و اشتغال در هر ساعت را نمیتوانند، بپذیرند. قرار داشتن در وضعیت مادری نیز یافتن کار و اشتغال برای زنان را دشوارتر میکند. بعضا آموزش در مقاطع عالی سبب میشود که زنان نتوانند در یافتن کاری متناسب با تحصیلات خود موفق باشند و چون نمیخواهند در سمتهای پایینتر از سطح تحصیلاتشان کار کنند، بیکار میمانند و دچار افسردگی میشوند. نکته دیگری هم که میتوان به پاسخ افزود این است که در جامعهای که سیاستمداران و برنامهریزان در آن به زنان به چشم صرفا مادر بچهها مینگرند و برنامههای حضور و مشارکت اجتماعی زنان را در سطوح نازل در نظر میگیرند؛ در چنین جامعهای حضور زنان در اجتماع صرفا به دلیل زن بودن امکان آسیبرسی را بیشتر میکند. درست است که بیکاری یک نوع آسیب اجتماعی است، اما تعرض و خشونتهای کلامی علیه زنانی که بهدلیل اشتغال ساعات بیشتری در محل کار و در رفت و آمد هستند، نیز از جمله آسیبهای اجتماعی است که زنان را آزار میدهد.
رویکرد اجتماعی به زنان آسیب دیده چگونه است؟ چون گاهی همین رویکرد موجب چند برابر شدن آسیبها میشود.
باوری ریشهدار در فرهنگ پدر سالار و قیمماب ایرانیان اعم از زن و مرد با قوت هنوز وجود دارد که در برخورد با ستمدیدگان به ویژه زن آسیب دیده میگویند: کرم از خود درخت است! یا تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها. به این ترتیب زن را مقصر میدانند. این نوع نگاه و باور مختص جوامعی است که روحیه خاصی دارند. بدیهی است آموزش جامعه و آموزش زنان در برخورد با آسیبهای اجتماعی میتواند آمار آسیبها را کاهش دهد. همچنین وجود نهادهای مدنی با حمایت از آسیب دیدگان اجتماعی میتواند به تقویت نیروی مقابله با آسیبهای اجتماعی و گسترش امنیت خاطر آسیب دیدگان و بازگشت اعتماد به نفس در آسیبدیدگان یاری رساند.
به نظر شما برای بهبود شرایط چه میتوان و چه باید کرد؟
از آنجا که پدیده آسیبهای اجتماعی پدیدهای چند وجهی است و سیاست و اقتصاد و فرهنگ درساخت آن دست دارند، طبیعتا برای بهبود شرایط آسیبدیدگان و همچنین کاهش آسیبهای اجتماعی باید متوجه تمامی وجوه موثر و موجود در آنها شد. مسلما انکار یا نادیده گرفتن پدیده آسیبهای اجتماعی به امحا یا کاهش آن کمکی نمیکند. همچنان که برخوردهای پلیسی هم تاکنون نتوانسته از افزایش آسیبها جلوگیری کند. سیاستهای نادرست و نابرابری سبب افزایش آمار آسیبهای اجتماعی میشود. از اینرو برای امحا آن ضمن اینکه سیاستگذاریهای خلاق مورد نیاز است، اما بهطور قطع سیاسی کردن آسیبهای اجتماعی حل و بهبود آنها را غیرممکن میسازد. نهادهای غیردولتی و شبکههای حمایتی که مردم را در قبال آسیبها متشکل و مقاوم سازد، لازم است. از آنجا که بنا بر تعریف در آسیبشناسی به ریشه مسائل و بیماریهای فرد و جامعه توجه کرده و متمرکز میشویم، برای بهبود شرایط نیز با روشهای علمی و مدیریت انسانی از طریق افزایش نهادهای مدنی و پذیرش حق مشارکت مردم و به کمک مردم بهویژه آسیبدیدگان باید به ریشههای ساختاری آسیبها توجه کرده و آنها را آشکارا در معرض دید، همگان قرار داد. هر چند درباره آسیبهای اجتماعی با مردم بیشتر صحبت شود و از آنها برای حل مسائل و مشکلات ناشی از آسیبها یاری خواسته شود، مسلما نتایج بهتری بدست خواهد آمد. تغییر نگرش و باورهای عامه فرایندی تدریجی است که به ضرب و زور حاصل نمیشود. آموزش حقوق شهروندی در مدارس و از کودکی موجب افزایش آگاهی و حساسیتهای جنسیتی شهروندان در بزرگسالی میشود و آموزش و آگاهی همواره به منزله نوری است که بر تاریکیها میتابد و امکانهای خروج و راههای رهایی را نشان میدهد.
سلامت نیوز: «تبعيض» عامل اصلي آسيب زنان