بیبیسی
داشتن تعریفی یکپارچه از «خشونت علیه زنان» امکان شناخت انواع و مصادیق این نوع خشونت فراگیر و سیستماتیک، پیشگیری و در نهایت توقف آن را بهتر فراهم میکند. سازمان ملل متحد رفتار یا حتی تهدید به رفتار خشونتآمیز مبتنی بر جنسیت که منجر به آسیب و رنج فیزیکی، جنسی و روانی در زنان شود، «خشونت علیه زنان» تعریف میکند. طبق این تعریف اعمال اجبار و ایجاد محرومیت خودسرانه از آزادی برای زنان، چه در عرصه عمومی اتفاق بیفتد، چه در عرصه خصوصی، جزو تعریف «خشونت علیه زنان» میگنجد.
اگر پذیرفته باشیم انسانیت ما موضوعی جدا از مرزبندیهای سیاسی، اجتماعی، جغرافیایی، اقتصادی و فرهنگیست، تعریف سازمان ملل از خشونت علیه زنان معنای دقیقتری پیدا میکند. بر این اساس، اگر چه مصادیق و روشهای مبارزه با خشونت علیه زنان از یک جامعه تا جامعه دیگر میتواند تفاوتهایی داشته باشد، شرایط یک جامعه خشونت را توجیه نمیکند.
این یادداشت، در ابتدا مروری خواهد داشت بر انواع خشونت علیه زنان و در ادامه به طرح بحث رابطه میان حجاب اجباری و خشونت علیه زنان در ایران امروز میپردازد.
لازم به ذکر است که کوتاهی یادداشت امکان بررسی استثناءها را نمیدهد.
انواع و مصادیق خشونت علیه زنان
عمل خشونتآمیز عمری طولانی دارد اما تعریف انواع خشونت سیستماتیک از جمله خشونت علیه زنان در دهههای اخیر شکل دقیقتری پیدا کرده است. از جمله دلایل شکلگیری این تکامل مفهومی، میتوان به تغییر نقشهای جنسیتی و به تبع آن تغییر جایگاه زنان و دگرگونی رابطه قدرت میان زن و مرد در ساختار خانواده و جامعه اشاره کرد که در نهایت منجر به بازنگری و تعمیق در شرح حقوق زنان شده است. بنا به تعاریف بینالمللی حقوق بشری، از خشونت فیزیکی، خشونت روانی، خشونت جنسی، خشونت اقتصادی، خشونت دولتی و خشونت اجتماعی میتوان به عنوان انواع خشونت علیه زنان نام برد.
چنانکه در مقدمه ذکر شد، وضعیت هر کشوری بر میزان و شدت بروز انواع خشونت، عزم جامعه برای مقابله با خشونت علیه زنان و روشهای مبارزه با خشونت سیستماتیک بر مبنای جنسیت تأثیرگذار است. هر چقدر جامعهای بیشتر دچار تبعیض جنسیتی باشد، فضا برای تحمیل خشونت به زنان مهیاتر و در مقابل حمایت از زنان در ساختارهای قانونی، اجتماعی، اقتصادی و خانوادگی ضعیفتر است. در این شرایط، جمعیت وسیعی از زنان ورای مجرد یا متأهل بودن، طبقه اجتماعی، تحصیلات، محل زندگی یا وضعیت اشتغال مجموعهای از خشونتها را در طول زندگیشان متحمل میشوند.
لازم به یادآوریست که تأکید بر خشونت علیه زنان در مقابل خشونتی که به هر فرد بشر ممکن است تحمیل شود، وجود رابطه مستقیم میان خشونت علیه زنان -با تعریف امروزی حقوق بشریاش- و شیوههای ایجاد نظم در ساختارهای پدر-مردسالار است. در ساختار پدر-مردسالار، مرد یا معدود زنانی که ساختار مردسالار به آنها جایگاه فرادست میدهد، از خشونت به عنوان ابزار تنبیهی در جهت تغییر رفتار یا سرکوب زنی استفاده میکنند که برای او جایگاهی فرودست قائلاند. از گذشتههای دور تا امروز، خشونت ابزار قدرتیست برای کنترل، تنبیه و سلطه بر زنی که انتظارات جامعه پدر-مردسالار را برآورده نمیکند. بنابراین، خشونت علیه زنان از اتفاقهای موردی و شخصی فراتر میرود، با تبعیض سیستماتیک علیه زنان رابطه مستقیم پیدا میکند و حتی ممکن است شکل قانونی به خود بگیرد.
ادامه بحث این نوشتار بر رابطه میان حجاب اجباری و دو مقوله خشونت خانوادگی و خشونت دولتی متمرکز است.
حجاب اجباری و خشونت خانوادگی
نقشی که در یک خانواده سنتی پدر-مردسالار به مرد داده میشود، نقشی بالادست در زمینه تشخیص، تصمیمگیری و نظارت بر «خیر و صلاح» خانواده است. در مسیر نقشپذیری مردان در ساختار خانواده پدر-مردسالار از آنها انتظار میرود، خصوصیاتی چون «غیرت» و «تعصب» را به عنوان ارزشهای اخلاقی بپذیرند، درونی کنند و در رفتارشان نشان دهند. در مقابل، «شرم و حیا» و مصادیقش که پوشیدگی بدن، پوشیده سخن گفتن، سر به زیری، اطاعت و سکوت است به عنوان ارزشهای اخلاقی و هنجارهای رفتاری زن شناخته میشود. به صورت تاریخی، این ارزشهای اخلاقی و هنجارهای رفتاری بیشتر در جامعه شهرنشین تولید و تشویق میشود.
یکی از معیارهای سنجش «غیرت» مرد در جامعه پدر-مردسالار میزان حساسیت مرد نسبت به حجاب زنان نزدیک خود است. در واقع، حساسیت نشان دادن به معنای نظارت بر حجاب زن و در صورت نیاز تنبیه با هدف تصحیح رفتار اوست. این نوع از تنبیه و کنترل که در تعریف امروزی حقوق بشری مصداق خشونت علیه زنان است اشکال مختلفی به خود میگیرد؛ از خشونت فیزیکی و روانی که معمولا به شکل توهین، تحقیر، تهدید و تمسخر بروز میکند گرفته تا ایجاد محدودیت حضور اجتماعی و استقلال اقتصادی برای زنی که از حجاب مورد نظر فرد خشونتگر پیروی نمیکند.
در سلسله مراتب توزیع قدرت در ساختار خانواده پدر-مردسالار، علاوه بر جنسیت، سن افراد نقشی تعیین کننده در مشخص کردن جایگاه و میزان قدرت در خانواده دارد. به عنوان مثال، بعد از پدر خانواده، پسر بزرگ خانواده از بیشترین میزان قدرت برخوردار است و مادر خانواده یا دختران بزرگتر به دختران کوچکتر خانواده برتری دارند.
در این ساختار پدر-مردسالار، علاوه بر مردان، از زنانی که جایگاه فرادست به آنها داده میشود نیز انتظار میرود نقش نظارت بر رفتار افرادی که به آنها جایگاه فرودست داده شده را به عهده بگیرند. این نوع نظارت سرکوبگرانه به ساختار خانوادههای پدر-مردسالار محدود نمیشود و در سیاستهای جنسیتی جمهوری اسلامی نیز بروز کرده است.
حجاب اجباری و خشونت دولتی
جمهوری اسلامی از ابتدای تأسیسش اولویت برنامههای خود را ساخت و نمایش جهانی «کشور اسلامی» قرار داد. این برنامه به شکلی که مد نظر حاکمان جمهوری اسلامیست، با گوناگونی عقیدتی شهروندان و واقعیت جامعه ایران همخوانی نداشت و ندارد. از اینرو حکومت در چهار دهه گذشته با به کارگیری سیاستهای قهری در صدد محقق کردن هدف خود برآمده است.
در همین راستا، از ابتدای حیات جمهوری اسلامی، حجاب زنان به عنوان یکی از بارزترین نشانههای نمایش «کشور اسلامی» مورد توجه حاکمان قرار گرفت. با تحمیل حجاب اجباری به تمام زنان جامعه، پیام دلخواه حاکمیت برای نشان دادن تمایز با «غرب» و سبک زندگی «غربی» به دنیا مخابره شد. در عین حال، به کارگیری سیاستهای اجباری و تنبیهی در رابطه با حجاب اجباری باعث کنترل و قدرتنمایی به آن بخش از جامعه شد که در مقابل تغییر سبک زندگی و هویتش اعتراض و مقاومت میکرد.
در چهل سال گذشته کسانی که معتقد به رعایت حجاب به شکل دلخواه جمهوری اسلامی نبودند تبعیض و خشونت سیستماتیک دولتی را تجربه کردهاند. از جمله مصادیق تجربه تبعیض و خشونت در نتیجه سیاستهای مربوط به جا انداختن حجاب اجباری در جامعه، از دست دادن شغل در صورت مخالفت با حجاب اجباری، به خصوص در سالهای اول بعد از انقلاب ۱۳۵۷ در نتیجه سیاست «پاکسازی و تصفیه» وزارتخانهها، ادارات و سازمانهای دولتیست. کنترل، توهین، تحقیر و تهدید توسط حراست اماکن دولتی مثل فرودگاهها، دانشگاهها، دادگاهها، ورزشگاهها و زندانها، در طول سالها تبدیل به بخشی از تجربیات روزانه گروه وسیعی از زنان در شهرهای مختلف ایران شد. همینطور اعمال خشونت روانی و فیزیکی که عامل آن مأموران گشتارشاد در اماکن عمومی و مأموران حکومت در بازداشتگاهها هستند از مصادیق آشکار خشونت علیه زنان است. مشروط شدن دسترسی به موقعیتهای شغلی دولتی، همینطور امکانات و خدمات حقوقی، درمانی، آموزشی و تفریحی به رعایت حجاب اجباری را نیز میتوان به عنوان مصداق ایجاد محدودیت و محرومیت سیستماتیک برای بخش جمعیتی بزرگی از زنان ایران نام برد. موضوع دیگری که در بررسی ابعاد مختلف خشونت سیستماتیک به گروه وسیعی از شهروندان زن ایرانی در چهار دهه گذشته نباید کماهمیت پنداشته شود، مخدوش شدن امنیت روانی زنان بسیاری در نتیجه تن دادن اجباری به زندگی دوگانه در محیطهای خصوصی و عمومی و سلب حق انتخاب در شخصیترین امور زندگی است.
مکانیزم دیگری که جمهوری اسلامی در اشکال گوناگون در سالهای مختلف برای تبلیغ حجاب اجباری در جامعه به کار برده، تبدیل کردن بخشی از شهروندان ایران به بازوهای حکومت برای پیشبرد سیاست کنترل بدنها و باورهاست. این سیاست در عین اینکه امنیت روانی بخش بزرگی از جمعیت زنان و در بسیاری موارد خانوادههایشان را خدشه دار میکند، باعث مشروعیت دادن به رابطه نابرابر میان شهروندان میشود. به این ترتیب، گروههایی که یا خود را نزدیک به حکومت میدانند و یا وابسته به بخشهای سنتیتر جامعه هستند و تحت تأثیر تبلیغات حکومت قرار گرفتهاند، جایگاهی فرادست برای خود قائل میشوند که از آن جایگاه اجازه دخالت، تذکر و اعمال قدرت به دیگر شهروندان و در مواردی توهین، تحقیر، تهدید، ایجاد ترس و اعمال خشونت فیزیکی به بهانه امر به معروف و نهی از منکر را به خود میدهند.
تا توقف اجبار و خشونت
به طور کلی، زمانیکه خانواده و جامعه ساختاری سلسلهمراتبی به لحاظ مشروعیت ابراز عقیده پیدا میکند، اعتراض به حجاب اجباری، نشانهای میشود از توانایی و تمایل زن برای به چالش کشیدن ساختار قدرت. در یک ساختار تبعیضآمیز و پدر-مردسالار، فردی که قدرت مطلق را از آن خود میداند، عزم خود را برای خاموش کردن اعتراض زن به کار میگیرد؛ نوعی از مقابله به قصد سرکوب، تنبیه و قدرتنمایی که در قالب اشکال گوناگونی از خشونت علیه زنان بروز میکند.
بیشتر بخوانید:
- زنان در آزادی، از پوشش اختیاری تا سکوهای اجباری
- انتقاد مقام های دولتی از برخورد فیزیکی با معترضان حجاب اجباری
- از فخر عظما تا سيمين: زنان سکولار در دنيای اسلام
- دختران ‘خیابان انقلاب’، نماد ‘انقلاب زنانه’ در ایران
- ۲۲ روایت از ‘دختران خیابان انقلاب’؛ ادامه یک کشمکش چهل ساله
از سوی دیگر، میدانیم بخشی از پیچیدگی مسئله حجاب، به خصوص در فرهنگ بخش سنتیتر جامعه به این برمیگردد که حجاب نه تنها به عنوان یک وظیفه مذهبی بلکه به عنوان ابزار محافظت از زن در جامعه تبلیغ میشود. این نگرش سنتی، زن را موجودی ضعیف و آسیبپذیر تلقی میکند که صلاحیت تعیین باورها، نوع پوشش و محافظت از خود را ندارد. در واقع، چنین برداشتی از مشکل و راه حل با واقعیت و امکانات جامعه امروز هم خوانی ندارد. در کنار باور به حق انتخاب و تواناییهای زن، مطالبه اصلی در رابطه با امن کردن فضای جامعه باید متوجه حاکمان، قانونگذاران، نهاد آموزش و دیگر نهادهای مربوط باشد.
در حال حاضر، به دلیل عدم پذیرش همگانی تعریف بینالمللی حقوق بشری از خشونت علیه زنان و به تبع آن عدم حمایت لازم از زنان خشونتدیده، وجود سیاستها و قوانین تبعیضآمیز و البته ادامه سیاستهای قهری جمهوری اسلامی در رابطه با حجاب اجباری، همچنان شاهد بروز انواع خشونت علیه زنان با ابزار حجاب اجباری در سطح خانواده و جامعه هستیم. هرچند، در نتیجه مقاومت و نافرمانی مدنی مستمر زنان معترض به حجاب اجباری، تغییرات قابل مشاهدهای، به ویژه در زمینه آگاهی رسانی در مورد رابطه حجاب اجباری و نقض حقوق زنان در حال اتفاق افتادن است.
احترام به حق انتخاب زن، ترویج باور به اصل برابری جنسیتی و پذیرش اصول جهانشمول حقوق بشر به عنوان ارزشهای اخلاقی و هنجارهای رفتاری، آمادگی جامعه برای توقف خشونت علیه زنان را بالا خواهد برد. آنچه مسیر حذف حجاب اجباری به عنوان ابزار خشونت علیه زنان را هموارتر خواهد کرد، محکوم کردن هر شکلی از خشونت علیه زنان، از جمله خشونت با ابزار حجاب اجباری چه در عرصه عمومی و چه در عرصه خصوصی، حمایت از زن خشونتدیده و حمایت از اعتراضات مدنی خشونتپرهیز در راستای حذف حجاب اجباری است.