بیبیسی
زنان ایرانی بعد از سالها چانهزنی بالاخره توانستند در یک بازی رسمی فوتبال وارد ورزشگاه آزادی شوند. این موضوع هم مثل خیلی موضوعات دیگر، قسمتی از جامعه را که پیگیر یا حداقل علاقهمند به حقوق زنان است به دو دسته تقسیم کرده است. برخی ورود عدهای از زنان هرچند به صورت اغلب گزینشی را پیروزی بزرگ، شکستهشدن سد مقاومت و آغاز روندی بیبازگشت میدانند و برخی هم یک فریبکاری مزورانه زیر فشارهای بینالمللی که فقط در بازیهای حساس که یک طرف آن تیم خارجی قرار دارد و به صورت نمایشی تکرار خواهد شد.
عدهای تا جایی پیش رفتهاند که در توییتر و دیگر فضاهای مجازی زنانی را که وارد ورزشگاه شدند خیانتکار به دیگر همجنسانشان معرفی کردهاند، چراکه با ورود به ورزشگاه نه تنها از حق دیگر زنانی که خواهان نشستن بر سکوهای آزادی بودند چشمپوشی کردند بلکه به فدراسیون فوتبال ایران هم مشروعیت برگزاری چنین بازیهایی و دررفتن از زیر بار جریمه و محرومیت را دادهاند. اما موافقان ورود گزینشی زنان به ورزشگاه، این اتفاق را نتیجه فشارهای این سالها و اصرار زنان برای به دست آوردن حق مشروع ورود به ورزشگاهها میدانند. آنها یادآوری میکنند که در چند سال گذشته فدراسیونهای ورزشی ایران زیرفشار فدراسیونهای جهانی قرار داشتند و در نهایت ورزشگاهها را با زنان نظامی و کارمندان دولت پر کردند.
ورای این دو دسته مخالفت و موافق ورود همین تعداد محدود زنان به ورزشگاه، عده دیگر هم هستند که از اساس ورود زنان به ورزشگاه را نه «مساله امروز زنان» که نوعی انحراف و حتی در حالت بدبیانهتر انحرافی هدایتشده از طرف حاکمیت ایران در مورد مشکلات واقعی زنان میدانند. به اعتقاد آنها ورود زنان به ورزشگاه مشکل اصلی جامعه زنان ایران نیست و معطوفشدن توان و تمرکز جنبش زنان بر روی چنین مسائلی آنان را از توجه به مشکلات اصلیتر زنان و بیعدالتی گسترده و ساختاری در جامعه و قوانین منحرف میکند.
در موارد دیگری هم همین اشکال به حرکتهای برابریخواهانه زنان وارد شده است. مثلا عدهای هستند که موضوع حجاب اجباری را هم مسئله اصلی زنان ایران نمیدانند و معتقدند که باید بنیادیتر و پایهایتر از حقوق زنان دفاع کرد و به دنبال به دستآوردن حقوق عادلانه و برابر در قانون بود.
منتقدان به فعالانی که برای آگاهسازی جامعه از آزار کلامی و جنسی و متلکپرانی خیابانی فعالیت میکنند هم باز از همین شیوه مسئله اصلی نبودن آزار کلامی برای بیاهمیت جلوهدادن این فعالیت استفاده میکنند.
این نوع انتقادها حتی زمانیکه کمپین یک میلیون امضا در اوج فعالیت خود خواهان تغییر قوانین تبعیضآمیز علیه زنان بود هم به این جنبش مدنی وارد میشد. منتقدان این جنبش هم معتقد بودند مسئله زنان ایران داشتن حق طلاق و یا حضانت فرزندانشان نیست و باید به موارد ریشهایتری توجه کرد.
انگیزه مخالفت و موافقت با این حرکتهای اجتماعی گاه سویههای سیاسی هم دارد. گروههای رادیکالتر سیاسی که در دوگانه اصلاحطلب و اصولگرا قرار نمیگیرند بیش از بقیه منتقدان اصلی فعالیتهای گام به گام برای احقاق حقوق زنان بودهاند. آنها معتقدند برای احقاق واقعی حقوق زنان باید ساختارهای حقوقی و سیاسی که آزادی و حق انتخاب زنان در ایران را محدود کرده درهم شکست. این منتقدان به پیشروی سنگر به سنگر یا مقاومت منفعلانه در برابر گسترش محدودیتها و بیعدالتیها اعتقادی ندارند. در مقابل آنها افرادی قرار دارند که فشار بیامان در همه حوزهها، حتی حوزههایی را که چندان مهم به نظر نمیرسند باعث فرسودگی نظام مردسالار و ایدئولوژیک ایران و عقبنشینی تدریجی آنها میدانند.
تن زن، مسئله این است
در این میان شکاف بسیار بزرگتری هم در مورد حقوق زنان در ایران وجود دارد. در واقع آن چیزی که فعالان حقوق زنان فارغ از موافق و مخالفبودن با نوعی خاص از یک حرکت اجتماعی، درباره آن اشتراکنظر دارند، غیرقابل قبول بودن نگاه ساختاری حاکمان ایران به زنان است. تقریبا همه فعالان حقوق زنان اتفاق نظر دارند که ساختار قوانین و تفکر حاکم بر هرم قدرت در ایران به شدت زنستیز است.
تن زنان در ساختار قدرت ایران نه فقط به خود آنها که به مجموعه حاکمیت، دستگاه فقهی گسترده و پیچیده درون و خارج مرزهای کشور، قیمهای آنان مانند پدر و بردار و شوهر تعلق دارد و در نهایت همه مردان جامعه حق نظردادن درباره پوشش و جایگاه حقوقی و اجتماعی زنان را دارند.
تبلیغات رسمی در رسانههای حکومتی هم به تبع همین نگاه زنان را جنس دوم، تابع و ناموس مردان و با نقشهای جنسیتی مشخص مانند مادری مهربان و همسری دلسوز و شهروندانی پردهنشین و در حاشیه معرفی میکند که نیازمند محافظت در پوسته حجاب و حجب و حیا و غیرت مردانه است.
بخش بزرگی از جامعه ایران – چه مرد و چه زن – همچنان این نوع نگاه سنتی برگرفته از آموزههای دینی و باستانی را به عنوان یک واقعیت طبیعی و روحانی پذیرفتهاند و موافقان حجاب اختیاری، برابری حقوقی و جنسیتی را مخالفان با قوانین اللهی میدانند و به شدت موافق استمرار وضیعت فعلیاند.
بخش دیگر اما خواهان تغییر این نگاه و مالکیت زنان بر بدن خود، تعیین شیوه پوشش و چگونگی حضور اجتماعیاشان هستند. این بخش از جامعه که تعداد آنها روز به روز افزایش پیدا میکند اغلب بخشی از این خواستهها را پیگیری میکنند و احتمالا نمیتوان این حرکات اجتماعی را جنبشهایی ساختارمند و دارای سازماندهی قدرتمند دانست. اما این فعالیتها با اینکه به نظر اهداف سادهای دارند، ساختار قدرت در ایران را با چالش روبرو کردهاند.
مقاومت با ابزارهای رقیب
با وجود همه این اختلافنظرها و دوگانگیها و جنجالها و بگومگوها آنچه در این سالها برای جنبش زنان اتفاق افتاده، بیش از هر حرکت اجتماعی دیگری در ایران بشارتدهنده بوده است. هیچ حرکت اجتماعی در طول دو دهه گذشته به اندازه جنبش زنان نتوانسته خواستهها و گفتمان خود را به دیگر بخشهای جامعه، حاکمیت، گروههای سیاسی و حتی مخالفان خود تحمیل کند.
سرکوب اعتراضهای معترضان به انتخابات در سال ۸۸ به سرعت به قلع و قمع تمامی جنبشهای اجتماعی و سیاسی در کشور منتهی شد. زندانیشدن و یا کوچ گسترده فعالان سیاسی و اجتماعی برای سالها فضای فعالیت در ایران را خالی کرد. جنبش زنان هم که تا آن زمان توانسته بود سازماندهی گستردهای برای آگاهیرسانی عمومی درباره حقوق زنان ایجاد کند در پی این اتفاق از هم پاشید اما برخلاف گروههای دیگر با پشتسر گذاشتن روزهای عسرت دوباره به عرصه فعالت بازگشت اما اینبار در هستههای کوچک و به ظاهر از هم گسیخته که هرکدام خواستههای مختلفی را پیگیری میکنند.
اما در واقعیت این گروههای پراکنده، هم در اهداف و هم در اعضا اشتراکات بسیاری دارند. بزرگترین اشتراک همه این حرکتهای اجتماعی به چالشکشیدن هژمونی و اقتدار حاکمانی است که کنترل بدن و جایگاه اجتماعی زنان قسمتی از شیوه حکمرانی و نشانهای از وسعت و عمق قدرتشان است.
این حرکتها هرچند کوچک و هرچند فرعی در بستر گسترش شبکههای اجتماعی مجازی در حال تغییر دنیای اطراف خود هستند. شاید هیچکدام از این فعالیتها نماینده همه خواستههای جامعه زنان نیست. جامعهای که هنوز در بسیاری از شهرها و روستاهای ایران از ابتداییترین حقوق انسانی محرومند و گاه نه فقط به شهروندان درجه دو که به کالایی برای داد و ستد تنزل پیدا میکنند. شاید این فعالیتها نماینده خواستههای طبقات متوسط رو به بالا باشند، عمق اجتماعی نداشته باشند، زودگذر باشند و از حالتی به حالت دیگر تغییر کنند اما تقریبا بیوقفه ادامه دارند.
زن در ایران یک موضوع سیاسی است. حاکمان با سرکوب اقتصادی و اجتماعی زنان، جامعه را کنترل میکنند و سبک مورد علاقه خود برای زندگی را ترویج میکنند. حالا زنانی که بدن و جایگاه اقتصادی و حضور اجتماعیشان همیشه سرکوب شده با همین ابزارها به جنگ مخالفشان رفتهاند. با همه اختلافنظرهایی که میتوان با حرکتها و خواستههای این بخش از جامعه داشت، این موضوع غیرقابل چشمپوشی است که در حال حاضر آنان از معدود صداهایی هستند که نه تنها ساکت نمیشوند که هر روز صدایشان بیشتر در جامعه شنیده میشود.