ماهنامه خط صلح
بررسی نحوه سیاستگذاری و جرم انگاری بدحجابی در نظام جمهوری اسلامی بخش جدایی ناپذیر مقوله حجاب را از سیاست رسمی نظام نشان می دهد و بدحجابی را زمینه ساز گسترش فساد اخلاقی در جامعه دانسته و به عنوان ناهنجاری پنداشته می شود. از این رو، ذیل همین رویکرد طرح های متعددی با عناوینی چون “صیانت از حریم عفاف و حجاب” با تخصیص بودجه های هنگفتی به اجرا درآمده است. طرح هایی با راهبرد اقناعی و به کارگیری ابزارهای تشویق و ترغیب تا طرح هایی با راهبرد تحمیلی و توسل به اجبار و زور چه با زنان و چه با وارد کنندگان و تولید و عرضه کنندگان پوشاک برای گسترش حجاب در جامعه.
در حدود ۲ دهه اخیر مطالعات و پژوهش های متعدد و قابل توجهی به منظور بررسی میزان اثر بخشی سیاست ها و طرح های اجرایی در مقوله حجاب انجام گرفته است. گزارش های منتشر شده حاصل از آن مطالعات و پژوهش ها نشان از عدم توازن بین میزان اقدامات، نیروی انسانی به کار گرفته شده و بودجه اختصاص یافته با میزان موفقیت و اثر بخشی اجرای طرح ها دارد. از عمده پژوهش ها و گزارش های منتشر شده می توان به گزارش مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی (۱۳۷۱)، سازمان ملی جوانان (۱۳۸۸)، مرکز افکار سنجی دانشجویان ایران (۱۳۹۳) و موج سوم بررسی ارزش و نگرش ایرانیان (۱۳۹۴) اشاره نمود.
تمامی گزارشات آن پژوهش ها به ناموفق بودن طرح های اجرایی حجاب و نرسیدن به اهداف مورد نظر اذعان داشته اند و موضوع پوشش زنان را هنوز به صورت یک مسئله مبهم و لاینحل نزد سیاستگذاران تلقی نموده اند. تمامی آمار و ارقام منتشر شده از یک سو کاهش قابل توجه ارزشمندی حجاب در جامعه را نشان می دهد (ذهن جامعه تازه شکلگرفته بعد از انقلاب، حجاب را ارزشمند و افراد با حجاب را دارای شأن اجتماعی بیش تری می دانستنند، اما با گذشت زمان این ارزشمندی به میزان بسیاری کاهش یافته است). و از سوی دیگر نشان از تغییر نگرش مردم نسبت به حدود حجاب دارد؛ به گونه ای که بنا به گزارش اخیر مرکز پژوهش های مجلس، تقریباً ۷۰ درصد جامعه به حجاب عرفی گرایش یافته اند که پذیرش پیامدهای بدحجابی را تحت الشعاع خود قرار میدهد.
گزارشات منتشره گویای تغییر و تحول در نگرش جامعه نسبت به مداخله دولت و نحوه برخورد با پوشش زنان است و سیر صعودی مخالفت مردم با مداخله دولت را به تصویر می کشد؛ به گونه ای که طبق آخرین یافته ها حدود ۶۰ درصد از مردم از دخالت دولت در موضوع حجاب حمایت نمی کنند و ۴۰ درصد موافق دخالت دولت در این موضوع هستند.
نتایج حاصل از پژوهش های انجام شده رابطه معنادار و مثبت تحصیلات را با چگونگی پوشش زنان را گزارش داده، به نحوی که با افزایش تحصیلات میزان حجاب زنان کاهش می یابد. در میان شاغلان نیز کارمندهای شرکت های خصوصی، بازاری ها، کارگران و فعالان رسانه ای بیش ترین آمار تغییرات پوششی را دارند که به زبان نویسندگان گزارش ها، آن شاغلان به سمت بدحجابی میل نموده اند. در میان پژوهشها به بررسی چگونگی پوشش در میان متاهلین و مجردین نیز پرداخته شده است، آن چه که به دست آمده بیان می دارد که متغیر در تاهل، تاثیر قابل ملاحظهای در تغییرات پوششی زنان جامعه ندارد و میزان اختلاف نوع پوشش بین زنان مجرد و متاهل تقریباً ۱۰ درصد است.
با خواندن گزارش های مربوط به پژوهش های مذکور، می توان در میان سوالات پژوهش از غایب بودن پرسش های مهم پژوهشی دیگر سخن به میان آورد و از این جهت نقدهای جدی بر آن پژوهش ها وارد نمود که به جهت محدود بودن سطور این مطلب به آن ها پرداخته نمی شود؛ اما سوال و مسئله اساسی که می توان مطرح نمود این است که چه عواملی سبب عدم موفقیت در سیاستگذاری ها و طرحها در حوزه پوشش زنان شده است؟ برای پاسخ به این سوال نیاز به پژوهش هایی در این راستا است که باید فارغ از نظام ایدئولوژی حاکم و سوءگیری های پژوهشی و دیگر مواردی از این دست صورت گیرد. اما در این نوشته می توان علل ناموفق بودن سیاست ها و طرح های اجرایی در حوزه حجاب را در حد فرضیاتی مطرح نمود؛ فرضیاتی که از مشاهدات و دیگر مطالعات انجام شده در حوزه های اجتماعی، فرهنگی و غیره بدست آمده است.
فرضیاتی چون:
بالا رفتن میزان سطح سواد و تحصیلات در جامعه ایرانی سبب تغییر در نگرش جامعه نسبت به ارزش های اجتماعی و فرهنگی گردیده؛ به ویژه در بین جوانان
آشنایی بیش تر جامعه با مفاهیم دنیای توسعه یافته و مدرن چون مفاهیم برابری جنسیتی و آشنایی با حقوق بشر
وجود رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی متعدد و برگرفتن فرهنگ غربی توسط جامعه به ویژه جوانان به جهت نپرداختن حاکمیت به فرهنگ اصیل ملی و مذهبی این سرزمین
نگاه پاترمونیالیستی حاکمیت به جامعه و شکاف بین نگاه سنتی حاکمیت و نگاه غیرسنتی جامعه در بسیاری از مسائل به ویژه مقوله حجاب
تغییر نگرش در باورها، مفاهیم و تعاریف دینی و مذهبی در اکثریت افراد جامعه به ویژه در زنان نسبت به مقوله حجاب
حضور بیش تر زنان در عرصه های گوناگون و آگاهی یافتن آنان به نقششان در تغییرات اجتماعی، فرهنگی و غیره
زنانه کردن موضوع حجاب و این تصور که مردها می گویند و زنان باید عمل کنند حس نابرابری جنسیتی را در زنان ایجاد می کند که خود زمینه ساز کنش های برعلیه این نابرابری جنسیتی گردیده
پرداختن به مقوله های اجتماعی و فرهنگی و سعی در اجرای آن به هر میزان نظم دستوری و برخورد پلیسی واکنش هایی را در جامعه به همراه داشته و موضوع حجاب بانوان نیز از این مقولات جدا نبوده و زنان جامعه احساس می کنند آزادی و حق انتخاب از آنان گرفته شده و میان نظام ارزشی و دستوری حاکمیت و باور و ارزش های شخصی و فردی آنان این نظام ارزشی و دستوری حاکمیت است که بر آنان تحمیل گردیده
تناقضات رفتاری و ارزشی در بین مسئولین، وابستگان نسبی و سببی آنان و یا به عبارت دیگر تناقض در آن چه که مسئولین می گویند و شعار می دهند با آن چه که رفتار و عمل می کنند کنش جامعه را بر علیه آن رفتارها و عملکردها و مصوباتی که به تصویب می رسد بر انگیخته
حکومتی شدن موضوع حجاب این مقوله دینی را به یک مقوله سیاسی تبدیل نموده و زنان با مقابله با موضوع حجاب، انتقاد خود را به سیاست های حکومتی نشان می دهند.
شاید خواندگان این مقاله با توجه به مشاهدات و تجربیات زیستی خود فرضیات دیگری را به فرضیات نگارنده اضافه نمایند که شایسته افزودن است.
باید گفت که مقوله حجاب، مقوله ای فراتر از پوشش بدن است. به زعم نگارنده مقوله حجاب به معنای واقعی، آن است که فرهنگ ملی و ایرانی ما بدان پای می فشارد و همه ادیان چه آسمانی و چه زمینی نیز به جامعه انسانی سفارش نمودهاند و آن چیزی نیست مگر داشتن پنداری نیک، گفتاری نیک و کرداری نیک. این ها مهم هایی هستند که امروز جامعه و انسان ایرانی سخت به ترویج و عمل بدان ها نیازمند است.