تابناک
در روزهای اخیر، چالش #من_و_سانسورچی توسط برخی هنرمندان به راه افتاده و شماری از آنها تجربیات قابل تأملی که در زمینه ممیزی آثارشان داشتهاند، به ویژه در همکاری با صداوسیما را مطرح کردهاند؛ تجربیاتی که نمیتوان همه آنها را خیال پردازی تلقی کرد و باید پذیرفت دست کم بخش چشمگیری از این سختگیریها صورت پذیرفته است، ولی این ملاحظات بعضاً غیرموجه که اکنون سوژه شده، محصول چیست؟
به گزارش «تابناک»؛ امیرمهدی ژوله نویسنده آثار کمدی که تجربه همکاری مداوم با مهران مدیری او را نسبت به برخی از همکارانش بیشتر مطرح کرده، به تازگی با اشاره به برخی خاطراتش از ممیزیهای عجیب در سریالهای کمدی ـ که در تلویزیون همکاری داشته ـ با هشتگ #من_و_سانسورچی از آنها یاد کرده و چنین چالشی را به راه انداخته است. برخی هنرمندان در واکنش به این چالش، برخی تجربیاتشان را از ممیزیهایی که به زعم آنها عجیب بوده، به اشتراک گذاشتند و بدین ترتیب سعی کردند این هشتگ را داغ کنند.
الزام مشخص نبودنِ حجم گوش بازیگران زن از روی حجابشان، تأکید بر نامشخص بودن حجم پای زنان با پوشیدن شلوار زیر شلوار اصلیِ گشاد، عدم به تصویر کشیدن زنان در حین بالا رفتن از پله، عدم ثبت زنان در دکوپاژی که به دیوار تکیه داده باشند و دیالوگ بگویند، عدم ثبت پلک بلند زنان برخی از ممیزیهایی است که در قالب این چالش مطرح شده و همچنین برخی دیگر از ممیزیها نیز در چهارچوب ممیزی عبارات مورد اشاره قرار گرفته است؛ هرچند عمده این اشارات متوجه آثار تولید شده در صداوسیماست اما در مواردی نیز این چالش متوجه نوع ممیزی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شده است.
با اندکی تأمل میتوان دریافت که ممیزیهای مورد ادعا غیرواقع نیست، ولی با قدری تلاش، میتوان مواردی را یافت که حکم عبور از خطوط قرمز را دارد؛ برای نمونه پوشیدن شلوار جین در تلویزیون یا دعوت از مهمان با پوشش کراوات ممنوع است اما برخی مجریان تلویزیون که وزن بیشتری دارند و میتوانند نظرشان را تحمیل کنند، شلوار جین پوشیدهاند و برخی مهمانان دارای موقعیت ویژه نظیر دکتر سمیعی که حضورشان در تلویزیون برای مدیران تلویزیون ایران به هر قیمتی ضروری بوده، نه تنها با کراوات حضور یافتهاند، بلکه نوع برخورد محترمانه با این مهمانان نیز متفاوت با دیگر مهمانها بوده است.
شاید تصور شود که صرفاً قدرت و تأثیرگذاری تهیه کننده و مجری یا مهمانان، تعیین کننده حدود و ثغور خطوط قرمز در مجموعهای چون صداوسیما و دیگر مجموعههاست؛ اما واقعیت این است که این ممیزیها و سطح آنها که در بسیاری اوقات جابجا میشود، برگرفته از دو عامل اساسی دیگر است؛ عواملی که تا زمان عدم توجه و تغییر کیفیتشان، شرایط کنونی تداوم خواهد داشت و نقدهایی از جنس آنچه اکنون توسط برخی از هنرمندان مطرح به اشکال مختلف مطرح میشود. این دو عامل متشکل از ممیزی کارمندی و نبود یک دستورالعمل مشخص درباره ممیزی در نهادهای مختلف است.
نخست باید به نبود دستورالعمل شفاف ممیزی اشاره کرد که نه در وزارت فرهنگ و ارشاد و نه در صداوسیما نمیتوان ردی از آن یافت. منطق ایجاب میکند دستورالعمل مشخصی در این زمینه باشد تا نه تنها ممیزها از آن تبعیت کنند، بلکه تولیدکنندگان نیز با آگاهی از مفاد این دستورالعمل، خطوط قرمز را رعایت کنند. این دستورالعمل کمک میکند به مرور موارد اشتباه حذف شود و یک اجماع درباره ممیزی وجود داشته باشد. همچنین مانع از اعمال ممیزی سلیقهای و غیرمنطقی میشود و در صورتی چنین ممیزی، تولیدکنندگان آن را بر خلاف دستورالعمل خوانده و به مقامات بالاتر از سر ممیز اعتراض میکند.
نمیتوان نهادهای بزرگ را اداره کرد؛ اما دستورالعمل مشخصی برای پوشش، بیان و… سایر اصول آن مکتوب وجود نداشته باشد و این دستورالعمل مستمراً مبتنی بر عرف فرهنگی بهروزرسانی نشود. آنچه اکنون در تعامل میان تولیدکنندگان محتوا و نهادهایی چون سازمان صداوسیما و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رخ میدهد و خطوط قرمزی که رعایت میشود، بر اساس تجربیات مشترکان تولیدکنندگان محتواست و نه یک ساختار مشخص و منسجم. این شیوه عمل، اساساً تولید محتوا را پرنوسان میسازد و با تغییر هر مدیری ممکن است این خطوط قرمز به کلی جابجا شود.
عامل دیگر که کاملاً مرتبط با نبود یک دستورالعمل مشخص است، تبدیل ممیز به کارمند است؛ ممیزی که دستورالعملی در اختیار ندارد و بر اساس تجربه و دستورهای عمدتاً شفاهی به ممیزی میپردازد و سعی میکند تا جای ممکن دست بالا را بگیرد. اگر گافی در برنامه چهرهای چون مهران مدیری یا رامبد جوان پیدا شود، با آنها برخورد جدی نمیشود و حتی اگر همکاری آنها با تلویزیون قطع شود، آنها در سینما به فعالیتشان ادامه میدهد؛ اما در مقابل ممکن است حیات کاری ناظر و ممیز به کلی به خطر بیفتد و همین مسأله میتواند کار را مشکل نماید.
برای یک کارمند ارزش هنری یا تأثیر حذف یک سکانس بر کلیت یک اثر هیچگاه به اندازه امنیت شغلیاش مهم نیست و بنابراین به سادگی هرجا بوی دردسر حس کند، دستور ممیزی را صادر میکند. این منظر مثبت ماجراست و اگر از نظرگاه منفی بنگریم، ممکن است یک ناظر پخش از یک تولیدکننده محتوا خوشش نیاید و با توجه به آنکه دستورالعمل مکتوبی وجود ندارد، از اختیاراتش برای ممیزیِ حداکثری بیشترین سوءاستفاده را کند.
بیشک نباید نهادهای مسئول نظیر وزارت فرهنگ و ارشاد و صداوسیما از صدور دستورالعملهای مشخص و با جزئیات در این زمینه ترسی داشته باشند، چون در بسیاری از غولهای رسانهها، حتی نوع پوشش مجریان یک دستورالعمل مشخص دارد که باید رعایت شود و طبیعتاً وقتی این دستورالعمل باشد، به مرور تغییر کرده و موارد غیرمنطقی و دور از عرف فرهنگی جامعه حذف میشود. این چالش زمانی برطرف میشود که یک دستورالعمل مشخص وجود داشته باشد و دستکم متغیر سلیقه از ممیزی حذف شود.