کسی نمی خواهد صدای زن بلوچ را بشنود/ توران حمل زهی

ماهنامه خط صلح

سال هاست داغ درد و رنج زن بلوچ بر پیشانی شهر نشسته و احدی فریاد مظلومیت او را سرنداده است. همیشه به او آموزش داده اند و گفته اند: تو عاجزگی، تو را چه به اجتماع، تو بنشین در پستو و به خانه داری ات برس.

توران حمل زهی (گمشادزهی)

بارها و بارها شنیده ایم که دختران یا اغفال شده اند و مورد تعرض قرار گرفتند و یا به اجبار ربوده شده، مورد تعرض واقع شده اند. اما کدام نهاد قانونی به حمایت از آنان اقدام کرد اگر نگوییم تیغ تیز انتقاد را بر آنان تاخت؟ کدام نهاد و ارگان و کدام مسئول دلش به حال آن پدر و مادر رنجور سوخت که دسته گل زیبایش در زیر اندیشه های ناپاک و هوس آلود پژمرده شد؟ حال که از تریبون دین و ایمان فریاد خواهی صدایش را به نشانه اعتراض بلند کرده است، همه به او می تازید که چرا این گونه مطرح کرده است؟

به راستی چرا اکنون که مردی از تبار ایمان و به نشانه دلسوزی و انسان بودنش فریاد سر داده است که جلوی فساد، فحشا و جنایت گرفته شود، به او تاخته اند؟ شمایانی که دم از خدا و پیغمبر می زنید، اگر ناموس خودتان مورد کم ترین هتاکی قرار می گرفت، این طور سکوت اختیار می کردید؟ شما چه می دانید اکنون در دل آن دختران بی گناه چه می گذرد؟ شما چه می دانید در آن لحظه شوم تعرض به آن دختران و زنان چه گذشته است؟ چه می دانید که آن لحظه شوم هزاران بار آرزوی مرگش را کرده است؟ چه می دانید که چه زجری کشیده اند تا آن چه را رخ داده است، بر زبان جاری کنند؟

 نه، نمی دانید! این بار نخستی نبود که این جنایت وحشیانه رخ داد تا همه سکوت کنند و در خفا ماجرا را فیصله دهند .”معلمی در سرباز زجرکش شد”، “معلمی در راه بمپور در زیر پل جنازه اش پیدا شد”، “دختران دبیرستانی بارها و بارها مورد هتاکی قرار گرفتند”؛ این ها تیتر اخبار فقط چند واقعه رخ داده در سیستان و بلوچستان است اما واکنش ها در در برابر آن جز سکوت نبود.

دختر ۹ ساله ای در دلگان همین چند وقت قبل، ربوده شد. به او تعرض شد، جسدش سوزانده شد و تعرض کننده جسد سوخته را دفن کرد که مبادا او را بیابند. با این حال، مدتی بعد پشیمان شده جسد را در حال انتقال به مکانی دیگر سوار بر موتور حمل می کند و از آن جایی که موتور در چاله ای می افتد، جسد در برابر دیدگان افرادی که آن جا حضور داشتند افشا می شود. اما به جای معرفی به دادگاه و قانون، ماجرا در نطفه خاموش می شود، آیا کسی بود که از این دختر ۹ ساله که خونش این چنین بی رحمانه ریخته شد، حمایت کند؟

چرا حال که یک عدالت خواه برای ناموس شما فریاد سر داده است، همه به او معترض هستید که چرا از آن تریبون اعلام کرده است؟ بفرمایید شما برای این مورد و هزاران موارد دیگر که رخ داده است، چه کردید؟ چه حمایتی از قربانیان -چه دختر و چه پسر- داشته اید؟ مدام می گویید رسانه ای نشود. چرا نشود؟ نشود که جنایت هم چنان باقی بماند؟ شما اگر جای آن پدری که به مولانا طیب رجوع کرد و اشک ریخت و پدری که می گوید من به قانون مراجعه کردم ای مولانا، به من گفتند که شما چهل و یکمین نفری هستید که به اعتراف یکی از متجاوزین، دخترتان مورد تعرض جنسی قرارگرفته است… در ثانی مگر شماها نمی دانید که دو نفر از مجرمین و پنجمین مجرم اعترافی در زندان است؟ پس چرا بر همه اعترافات سرپوش می گذارید؟ چرا حامیان دختران متعرض را دستگیر و بی دلیل به زندان راهی می کنید؟ چرا همه را دعوت به سکوت می کنید؟ مگر مشابه همین واقعه در باغی در اصفهان در مقابل دیدگان همسران و پدران و برادران قربانی تعرض رخ نداد؟ چرا آن ها را مجبور به سکوت نکردید؟ چطور برای شهرهای کلان و مرکزی، آگاه سازی مردم جرم محسوب نمی شود؟

اینک چنان فضای منطقه را امنیتی نموده اند که همان خانواده هایی که شاکی شدند در محدودیت به سر می برند و حتی اجازه مصاحبه با خبرگزاری های داخلی را ندارند. با این حال، حتی در چنین منطقه ای که هنوز مناسبات سنتی حکمفرماست، اگر شما مسئولین فضای آرام و حمایت گری برای قربانیان و خانواده هایشان ایجاد می کردید، شاید از چهل و یک نفر، بیست نفر جهت دادخواهی حضور می یافتند، اما هم دختران و زنان و هم مولانا طیب را که تریبون صدای دختران ایرانشهر بود، گفتید یا ثابت کنند یا مورد پیگرد قانونی قرار می گیرند.

یکی از دخترانی که مورد تعرض قرار گرفته، می گوید: «داخل کوچه شدم، ماشین پژوی ۴۰۵ کنارم ترمز زد و مرا به زور داخل ماشین کشاند؛ طوری که چادرم بیرون ماشین افتاد. مرا داخل منزلی بردند که قبلش با هم هماهنگ بودند. هرچه التماس نمودم که روزه ام، مثل خواهرتان هستم، اما چونان حیواناتی وحشی چهار نفری به جانم افتادند… دو هفته بود به قوه قضاییه شکواییه را ارائه داده بودم اما مرا به پزشکی قانونی معرفی نکردند. بعد از گذشت دو هفته که غیر از تعرض جنسی حتی اثرات آسیب های جسمی هم ترمیم شده بود، مرا به اصرار و حمایت مردمی و فرماندار وقت به پزشکی قانونی فرستادند». کجای قانون می گوید دختر مورد تعرض قرار گرفته را دو هفته بعد باید به پزشکی قانونی معرفی کنند؟ آیا اگر این اتفاق در پایتخت رخ می داد، باز هم این چنین برخورد می شد؟

در حالی که کل علمای دینی منطقه حمایتگر بودند و هنوز هم هستند، اما قربانیان دیگر حاضر نیستند به قوه قضاییه مراجعه کنند. چرا که این جا سیستان و بلوچستان است و جامعه سنتی تعصبات قومی را چنان دامن زدند که همه چیز مسکوت بماند. چون زنان و دختران این استان محکوم به تبعیض قومیتی-مذهبی هستند؛ باید خفه شوند، سکوت کنند و در حال حاضر سه نفر در بازداشتگاه به سر می برند و هم چنان مردم دنبال شفاف سازی. و این که پرونده دختران ایرانشهر و افرادی که به حمایت از آن ها دستگیر شدند، در پیچ و خم “قانون” سرگردان است.