مهر
حجت الاسلام حیدری تهرانی در مراسم ایام فاطمیه گفت: پیام فاطمیه برای امروز آن است که هویت اجتماعیِ زن مسلمان نباید به تحصیل و اشتغال در نظام سرمایه داری تعریف شود.
در ایام فاطمیه همانند سایر اجتماعات محبین و شیعیان اهلبیت، معمولا فضائل و مناقب حضرت صدیقه طاهره (س) ذکر میشود که این امر، موجب نورانیت و حیات و رشد جامعه شیعه بوده است. اما با توجه به این که جامعه شیعه، امروز در مقابل حوادث و موضوعات و امتحانات جدیدی قرار گرفته، نباید صرفاً به ذکر این مناقب اکتفا کرد بلکه مقامات حضرت زهرا (س) باید به گونهای بیان شود که ارتباط آن با وضعیت امروز جامعه شیعه، چالشهای پیشرو، چگونگی عبور از آنها و وظایف محبین در این راستا معین گردد. البته روشن است که اگر مشکلات و چالشها سنخ اجتماعی پیدا کرد، با توصیههای فردی رفع نخواهد شد. انشاءالله این مباحث فتح بابی باشد برای روشنشدن ارتباط شخصیت حضرت زهرا با وظایف امت دینی و خصوصا جامعه زنان مسلمان در عصر حاضر.
در آیات و روایات و زیارات، تعابیر بلندی در رابطه با شخصیت حضرت زهرا (س) دیده می شود. بعنوان نمونه در عوالمالعلوم نقل شده که خدای متعال خطاب به نبیاکرم (ص) و امیرالمومنین (ع) می فرماید: «لولا فاطمه لما خلقتکما» اگر فاطمه (س) نبود شما دو بزرگوار را خلق نمی کردم. این بیان، تامل برانگیز است. خدای متعال این بیان را نسبت به پیامبری (ص) می فرماید که در زیارات با عنوان «سید خلق الله» خطاب می شوند و نیز امیرالمومنین (ع) در زیارات به «سیدالوصیین» خطاب شده اند. بالاترین مقام در میان مخلوقات، ابتدا برای پیامبر(ص) سپس برای امیرالمومنین (ع) است. با این اوصاف چطور خدای متعال می فرماید اگر حضرت صدیقه طاهره (س) نبود این دو بزرگوار را خلق نمی کردم؟ یا در زیارت حضرت زهرا (س) وارد شده: «… فاطمه بنت رسولک، و بضعه لحمه، و صمیم قلبه، و فلذه کبده…» فاطمه دختر رسول خدا و پاره تن او و قوت قلبش و جگرگوشه اوست. اگر قوت قلب و استحکام روحی اختلال شود، چه اتفاقی برای او خواهد افتاد؟ اگر بخشی از جگر و کبد انسان دچار مشکل شود، چه وضعی برای فرد پدید خواهد آمد؟ یا اگر بخشهایی از بدن انسان و پارههایی از تن، از او جدا شود، چه مشکلات مختلفی در امور روزمره او ایجاد خواهد شد؟
همچنین در دعای توسل خطاب به صدیقه طاهره (س) عرض میکنیم: «یا قره عین الرسول» ای چشم روشنی پیامبر! این عبارات بلند و مناقب عظیم به چه معناست؟ چگونه میشود که سرور مخلوقات چنین تعلق و وابستگی شدیدی به حضرت فاطمه زهرا داشته باشد؟ ممکن است کسی با نگاه سادهانگارانه به این عبارات نظر کند و بگوید روشن است که هر دختری چشم روشنی و جگر گوشه و پاره تن پدرش است. اما حقیقت مطلب بسیار بالاتر از رابطه پدر و دختری است. چرا که نبی اکرم (ص) در اوج درجات بندگی و انقطاع نسبت به خدای متعال بوده اند؛ همچنان که امیرالمومنین و سایر حضرات معصومین (ع) در اوج انقطاع نسبت به خدای متعال قرار دارند و طبق زیارت جامع کبیره «التامّین فی محبت الله» هستند. لذا باید محبتها و وابستگیها و تعلقات این بزرگواران را بر این اساس تحلیل کرد. یعنی بر حسب این فراز از دعای ابوحمزه ثمالی «یا قره من لاذ بک و انقطع الیک»، روشنیچشمِ کسانی که اهل انقطاع نسبت به خدا هستند، خود خداوند است.
پس روشنیچشم نبی اکرم (ص) خدای متعال است اما حضرت زهرا (س) هم روشنیچشم پیامبر (ص) معرفی شده و از طرف فرمودهاند: «قره عینی فی الصلاه» روشنی چشم من در نماز است. این چه وجود عظیمالشانی است که همانند نماز برای نبیاکرم چشمروشنی میآورد و همانطور که نبی اکرم (ص) با نماز و در ارتباط با خدای متعال، روشنیچشم و سکونتقلب پیدا می کند، ارتباط با مخدره ای چون حضرت صدیقه طاهره (س) نیز همین اثر را برای او دارد؟ لذا نباید چشمروشنی و قوتقلب و جگر گوشگی حضرت زهرا برای نبیاکرم را در حد رابطه سایر پدران و دختران تنزل داد و مقام این انوار مقدس، اجلّ از این توصیفات است. درباره رابطه روحی بین امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س) نیز همین مضامین بلند نقل شده؛ مانند مضمون روایت مرحوم شیخ صدوق در مجلس بیستوهشتم کتاب امالی که بر حسب آن، وجود مبارک امیرالمومنین (ع) دو «رکن» داشت: یکی نبی اکرم (ص) و دیگری حضرت زهرای مرضیه (س) بود. یعنی در حالیکه امیرالمومنین بعد از پیامبر اکرم افضل مخلوقات هستند، رکن وجود ایشان را حضرت زهرا (س) تشکیل میدهد.
تمام این توصیفات، حقائق بزرگ و عظیمی است که غیرمعصوم هر چقدر هم تلاش کند حتی در بهشت هم نمی تواند به حقیقت آنها پی ببرد، اما می شود گمانههایی را در این رابطه مطرح کرد تا با ارتقاء معرفت نسبت به مقام این بزرگوار، بتوان در زندگی امروز، وظایف جامعه زنان مسلمان را روشن ساخت. گمانه ای که بعنوان پاسخ سوال فوق به ذهن می رسد این است که نبی اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) مظهر جلال و قدرت و علم خدای متعال هستند؛ و حضرت صدیقه طاهره (س) مظهر جمال خدای متعال هستند. البته این بدان معنا نیست که وجود ائمه معصومین فاقد بُعد عاطفه باشد یا وجود حضرت زهرا فاقد بُعد عقل و علم باشد. برای تقریب به ذهن، وقتی گفته میشود «شهید رجایی مظهر سادهزیستی مسئولین بود» بدان معنا نیست که ایشان ابعاد دیگر حیات انسانی چون عقل و تقوا و محبت و… را نداشت، بلکه بدین معناست که یک وصف خاص به دلیل شدتش در ایشان، نمود بسیار روشنی پیدا کرده است. لذا وقتی می گوییم نبی اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) مظهر جلال خدای متعال هستند و حضرت زهرا (س) مظهر جمال خدای متعال است بدین معناست که تمام مراتب عالم خلقت1 بوسیله این دو بُعد به سوی خدای متعال حرکت می کند. «بُعد عقلانیت و علم و قدرت و جلال» باید با «بُعد جمال و عواطف و زیبایی» ترکیب شود تا حرکت به سوی مقصد ممکن شود. وابستگیِ این دو بُعد به یکدیگر و ترکیب آنها از لوازم مخلوقات است، چرا که اساسا مخلوقات مرکّب هستند و حرکت و رشد هر شی مرکّبی تنها از طریق ترکیب امکان پذیر است، بخلاف خدای متعال که وجودش بسیط و نامحدود است.
برای آنکه مطلب فوق بیشتر تبیین شود، میتوان در عبارات زیارات دقت کرد که خطاب به ائمه معصومین (ع) عرضه می داریم: «یدالله، عین الله، أذن الله، جنب الله» تمام این عبارات اشاره به این دارد که اراده الهی در امر قدرت و علم، توسط نبیاکرم (ص) و امیرالمومنین و ائمه معصومین (ع) در جهان خلقت و عالم آفرینش جاری میشود و این انوار مقدس بمثابه چشم و گوش و دست برای خدای متعال ـ که مدیر عالَم است ـ عمل میکنند و مشیت او را در جهان محقق میفرمایند. اما اداره عالَم فقط با علم و قدرت انجام نمیشود بلکه بُعد جمال و حُسن و زیبایی و ظرافت و عطوفت نیز در جهان خلقت جاری است که مشیت الهی در این بُعد توسط حضرت زهرا محقق میشود. لذا مشهور است که حضرت صدیقه طاهره «ناموس خدای متعال»2 هستند که این امر عِدل و هموزنِ «چشم خدا و دست خدا و…» در مورد سایر معصومین است. در همین راستا از نبی اکرم (ص) نقل شده: «أنا مدینه العلم و علی بابها» که این عبارت، وجه علم و عقلانیت الهی را مطرح می کند؛ همچنانکه در فرائدالسمطین از ایشان نقل شده: «لو کان الحُسن شخصاً لکان فاطمه» اگر قرار بود تمام زیباییها و نیکوییها در قالب یک شخص در بیایند، آن شخص فاطمه بود.
لذا همانطور که نبی اکرم (ص) ائمه معصومین (ع) مظهر اراده الهی در بُعد جلال و قدرت و علم هستند، حضرت فاطمه زهرا (س) نیز مظهر اراده الهی در بُعد جمال و زیبایی و عواطف هستند و به همین دلیل، این بزرگواران در اعلی مراتب تعلق و وابستگی به یکدیگر قرار دارند زیرا یکدیگر را مظهر اراده الهی میبینند و به تعبیر زیارت جامعه کبیره همگی «محالّ مشیهالله» هستند؛ یکی در بُعد جلال و دیگری در بُعد جمال. یعنی هر جمال و زیبایی در مخلوقات و هر عاطفه زنانه و مهربانی مادرانه و عطوفت خواهرانه که در عالم مشاهده می شود، همگی به وجود مبارک حضرت صدیقه طاهره (س) برمیگردد. پس همانطور که تمام مسئولیت بُعد جلال و علم و قدرت از طرف خدای متعال بر دوش نبی اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) قرار گرفته، تمام مسئولیت بُعد جمال و عواطف و زیبایی و جریانش در عالم خلقت بر دوش حضرت زهرا (س) است. لذا نبی اکرم (ص) و امیرالمومنین می دانند که برای پرستش خدای متعال و تحقق کلمه توحید و جریان اراده الهی در مخلوقات، این جلال و علم و قدرتشان باید با جمال و عواطف و احساسات حضرت زهرا (س) ترکیب شود. به این دلیل است که ایشان، چشمروشنی و جگر گوشه ی نبی اکرم (ص) و قوت قلب ایشان هستند. نبی اکرم (ص) میدانند همانطور که اراده خدای متعال در ایشان جاری شده است تا تمام بشر را به سوی پرستش خدای متعال هدایت کنند، اراده خدای متعال نیز از بُعد جمال و عاطفه و زیبایی در وجود حضرت زهرا (س) جاری شده است تا تمام عواطف و احساسات و زیباییهای بشریت را در مسیر پرستش خدای متعال سامان دهند و از آنجا که کاملا نسبت به اراده خدای متعال منقطع هستند، به حضرت صدیقه طاهره نیز به عنوان مظهر مشیت خدا حالت انقطاع دارند. این نگاه به منزلت حضرات معصومین است که میتواند این روایات متعدد در بیان مناقب و شخصیت حضرت زهرا (س) را روشن سازد.
لذا خیلی دور از انصاف است که اشعار و مداحیها در مجالس فاطمیه در حد روابط معمول زن و شوهری و پدری و دختری تنزل داده شود. اینها شخصیت های عظیم الشانی هستند و روابط میان آنها برای غیرمعصوم قابل درک نیست و لذا وقتی از علت ملقبشدن حضرت فاطمه به لقب «زهراء» (درخشنده) سوال می کنند، امام صادق (ع) طبق نقل عللالشرایع اینطور پاسخ می دهند: «لأنها تظهر لأمیرالمومنین فی النهار ثلاث مرات بالنور» به این دلیل که حضرت زهرا (س) روزی سه مرتبه برای امیرالمومنین (ع) میدرخشیدند: مرتبه اول در نماز صبح ایشان بود که دیوارهای خانه ایشان و حتی دیوارهای مدینه نور سفید به خود می گرفت. مرتبه دوم هنگام ظهر، وقتی حضرت (س) در محراب به نماز می ایستاد رنگ دیوارهای مدینه زرد می شد. مرتبه سوم هنگام نماز مغرب که بر اثر نماز ایشان، دیوارهای شهر رنگ سرخ به خود می گرفتند. وقتی نماز حضرت زهرا (س) در دیوارهای شهر چنین انعکاسی دارد، پس بر قلب امیرالمومنین (ع) چه اثری خواهد گذاشت! به این دلیل است که ایشان روشنی چشم و رکن وجودِ امیرالمومنین (ع) است. این تغییر تکوینی در دیوارهای شهر، حال مردم را دگرگون میکرد و به تعجب می انداخت و وقتی از علت حادثه سوال می کردند نبی اکرم (ص) پاسخ می دادند که زهرای من به نماز ایستاده است. یعنی آن عواطف و زیبایی هایی که حضرت زهرا (س) در راه پرستش خدای متعال از خود بروز می دهد، در حقیقت تکیه گاه و بُعد دیگر وجود امیرالمومنین (ع) است. طبق آیه شریفه «الذی أحسن کل شی خلقه» خدای متعال هرچه را خلق کرد، زیبا خلق کرد و تمامی این زیباییها در تمامی مخلوقات از طریق حضرت زهرا (س) جاری می شود. لذا کسی که در بالاترین درجات جلال و عقلانیت و معرفت نسبت به خدای متعال است، بیشترین تعلق و وابستگی را نسبت به بالاترین درجات جمال و زیبایی الهی یعنی حضرت صدیقه طاهره (س) دارد.
با این توضیحات، تا حدودی معنای عبارت «سیده نساء العالمین» نیز روشن می شود. چرا که سیادت و ولایت و ریاست معنوی برای حضرت زهرا (س) در عالم خلقت به این دلیل است که اراده الهی در بُعد زیبایی ها و عواطف از طریق این بانوی بلند مرتبه در عالم خلقت ظهور و بروز پیدا می کند. به تبع تبیین مطلب فوق، اطاعت و پیروی و همراهی همه جانبه حضرت زهرا (س) نسبت به نبی اکرم (ص) و امیرالمومنین (ع) روشن میشود چرا که عاطفه و جمال الهی باید با جلال و قدرت و عقلانیت الهی هماهنگ شود و در خدمت «سیّد خلقالله» که نبیاکرم هستند، قرار بگیرد. یعنی گرچه این دو بُعد به هم پیوسته و وابسته هستند، اما نقش اصلی و محوری بر عهده جلال و علم و عقلانیت قرار داده شده و عطوفت و ظرافت و زیبایی باید حرکت خود را در تناسب با آن محور اصلی تنظیم کند. به همین دلیل، حضرت زهرا علیرغم قرارگرفتن در بالاترین مراتب جمال الهی نه تنها هیچ ابایی از همراهیِ همهجانبه با نبیاکرم و امیرالمومنین ندارند بلکه پذیرش محوریتِ آن دو بزرگوار را کمال رشد و سعادت برای خود میدانند.
در تناسب با همین حقیقت است که در اسلام، «منزلت زن» در راستای پرستش خدای متعال، به تبع «منزلت مرد» در مسیر توحید تعریف شده است. بخلاف آن بنای باطلی که جامعه کفر در غرب بر آن استوار شده و روابط اجتماعی آن بر پایه تساوی مرد و زن قرار گرفته است. چگونه میتوان کسی را که مظهر عاطفه است، با کسی که مظهر قدرت و عقلانیت است، مساوی دانست و از آنها رفتاری یکسان (کارگری و کارمندی) توقع داشت؟! این بزرگترین ظلم به زن است. این سخن دقیقا به معنای نفی اختلاف میان موجودات است3 و همانند این است که کسی بگوید همه انسان ها پروفسور هستند! همه مردم، استاد دانشگاه و مرجع تقلید هستند! اما واقعیت این است که هم در میان جامعه مردان، تواناییهای روحی و عقلی و جسمی متفاوت است و هم در میان جامعه زنان چنین اختلاف ظرفیتهایی وجود دارد. لذا اختلاف ظرفیت بین زنان و مردان نیز انکارناپذیر است و به عنوان نمونه، عموم مردان هیچگاه از شدت عطوفتی که در زنان وجود دارد، بهرهمند نیستند. اما ببینید چگونه کفر مدرن این تفاوت ها را یکی دانسته و به نحوی آنها را با یکدیگر خلط کرده که اساس مراتب عالم خلقت را بر هم زده است!
البته روشن است که مطلب فوق به معنای ضرورت تبعیت همه زنان از همه مردان نیست و برخی از زنان، به این دلیل که عواطف خود را در جهت حق به کار می گیرند مقامی بسیار بالاتر از عموم مردان دارند. بدون شک مقام حضرت فاطمه معصومه (س) ـ که همه ما ریزه خوار سفره نعمت و هدایت ایشان هستیم ـ از مقام تمام فقها و مراجع طول تاریخ شیعه برتر است. اگر شخصی چون حضرت امام خمینی (ره) توانست انقلاب کند و معادلات قدرت مادی در جهان را بر هم زند، جز از طریق عنایات این مخدره عظیم الشان نبوده است! لذا این طور نیست که اگر گفتیم «بُعد عاطفه و جمال» باید از «بُعد جلال و عقلانیت» تبعیت کند، نتیجه این باشد که مقام تمام زنان از مقام تمام مردان پایینتر است؛ بلکه اگر زنان عواطفشان را در راه خدای متعال بکار ببرند از بسیاری مردان که قدرت و عقلانیت خود را در راه هوای نفس بکارگرفتهاند، جلوتر خواهند بود. لذا آن دسته از زنانی که عقلانیت بالایی دارند نباید با مردانی ازدواج کنند که از عقلانیتی پایین برخوردارند و در تناسب با همین مطلب است که اسلام بیشترین تاکید را نسبت به رعایت «کفویت» در ازدواج دارد. بعنوان مثال زنی که به دلیل جهتدهی الهی به عواطف خود، در رتبه پنجم ایمان قرار گرفته، نباید با مردی ازدواج کند که عقلانیت خود را در راه توحید قرار نداده و صرفا در رتبه اول ایمان متوقف شده است. در واقع ازدواج بهمثابه ترکیب متناسب بین عقلانیت و عاطفه در راه خدای متعال است و به همین دلیل، پیچیدگیهای بسیاری دارد و لذا باید در وضع مطلوب، به عنوان موضوع اصلیِ مدیریت در جامعه الهی قرار گیرد.
اما جامعه کفر مدرن از طریق ادعای تساوی حقوق زن و مرد با منزلت تکوینی زن (محوریت عواطف) و منزلت تکوینی مرد (محوریت عقلانیت) دشمنی می کند و در نتیجه، عاطفه و احساسات زن که شاکله اصلی وجود اوست را حذف کرده و او را دوشادوش مردان، به خدمت نظام سرمایهداری درآورده و به کارگر و کارمند تبدیل کرده است. آنچه که در رسانههای خود پیرامون تساوی زن و مرد میگویند بسیار گوش نواز و زیباست ولی آنچه که در عمل محقق می شود، کارگری و کارمندی زنان برای تولید کالا و خدمت به افزایش سود سرمایه است. حاشا و کلا که خدای متعال چنین چیزی را برای جامعه مردان و زنان پسندیده باشد! آنچه که خدای متعال برای زنان پسندیده، متناسب با توانایی آنها در امر عواطف است؛ یعنی تمام قوای عاطفی و احساسی خود را در راه خدای متعال و دفاع از کلمه توحید متمرکز کرده و بکار بگیرند و خانواده و جامعه را به عرصهای برای «تولید اخلاق» ـ که محبت و عاطفه، رکنی اساسی در آن است ـ تبدیل کنند و «مدیریت عواطف» را در شکل الهی آن بر عهده گیرند و آن را به کام فرزند و همسر و ارحام و همسایگان و جامعه بچشانند. اما آنچه جامعه کفر در پَس شعار تساوی جنسیتی بر زنان تحمیل کرده، این است که نه تنها مجرا و ساختار عادلانهای برای عواطف آنها ایجاد نکرده و به این صورت، هویت اساسی و تکوینی آنان را لگدمال کرده؛ بلکه آنان را همانند مردان در «تولید کالا» و سایر فعالیتهای اقتصادی بکارگرفته و روح لطیف آنها را در لابهلای چرخدندههای بیرحم کارخانههای بزرگِ سرمایهداران اسیر کرده است!
به عبارت دیگر، کفر مدرن در عصر حاضر توانسته از طریق ساختارهای اجتماعی، هویت زن را به تحصیل و اشتغال در نظام سرمایهداری و مشارکت در افزایش تولید ناخالص ملی تعریف کند و از آنجا که جامعه ما نسخه جایگزینی ارائه نکرده و این ساختارها را به صورت نسبی پذیرفته، زنان متدین مسلمانی که به دلیل اعتقادات دینی خود در این عرصهها وارد نشدهاند، دچار احساس تحقیر و بیهویتی شدهاند یا برای خروج از این حالت ناچار شدهاند به دنبال «کسب هویت اجتماعی» بروند که دستیابی به چنین هویتی، عملا جز از طریق تحصیل و اشتغال در معنای مادّی و ضدعاطفه آن ممکن نیست. یعنی با فضایی که جامعه برای بانوان تحصیلکرده و شاغل ایجاد کرده، بانوان دیگر احساس میکنند که در صورت عدم ورود به این عرصه، باید تحقیر شوند و خود را در حد شستن ظرف و لباس و پختن غذا تنزل دهند. این در حالی است که مدیریت عواطف به صورت الهی در خانه و جامعه اسلامی، تنها به اموری مانند نظافت منزل و طبخ غذا و… تعریف نمیشود بلکه یک امر بسیار پیچیده، عمیق و تخصصی است. گرچه به دلیل ضعف حوزه و دانشگاه در پشتیبانی علمی از انقلاب اسلامی، هنوز این تخصص تولید نشده و زوایای مختلف آن تبیین نشده است.
اما مقامات حضرت زهرا ما را به این واقعیت رهنمون میکند که هویت اجتماعی زن باید بر این اساس تعریف شود و نه بر مبنایی که کفر مدرن آن را طراحی کرده است. پس با توضیحی که درباره شخصیت حضرت زهرا (س) عرض شد، اجمالا روشن میشود که وظایف اجتماعی ـ و نه فقط وظایف فردی ـ در عصر حاضر چیست: جامعه شیعه و امت دینی نمیتواند ساختار مادّیِ تحصیل و اشتغال را از امور عقلائی بداند و آن را برای جامعه زنان مسلمان تجویز کند و استدلالهای کارشناسان اقتصادی را بپذیرد که میگویند: «اگر جامعه زنان وارد بازار کار نشوند، نیمی از کشور در عرصه تولید غائب شده و اقتصاد ملی ورشکست خواهد شد.» چنین استدلالی متناسب با جامعه کفر است که اقتصادمحور بوده و همّ اصلی خود را دائمافزایی لذت و رفاه روزافزون قرار داده و این هدف را از طریق تولید انبوه کالا دنبال میکند اما جامعه الهی که همّ اصلی خود را آخرت و ارتقاء اخلاقی میداند، باید تولید کالا و رفاه دنیوی را بر اساس آخرتگرایی تعریف کند و دنیا را وسیلهای برای دینداری بداند و نه بالعکس! به عبارتی ساختارهای اجتماعی نباید هویت زنان را به «مسئولیت در تولید کالا و افزایش تولید ناخالص ملی» تبدیل کند و آنان را همانند مردان به کارگری بگیرد بلکه آنچه که خدای متعال برای زنان پسندیده، وظیفه مقدس «تولید خُلق الهی» است که از تولید پیچیدهترین کالاها، سختتر و دقیقتر و تخصصیتر است و هماهنگیِ تمام قوای روحی، فکری و جسمی را میطلبد.
البته حوزه های علمیه همچنان وظیفه زنان مسلمان را در رعایت احکام فردی (نماز و روزه و حجاب و…) منحصر میکنند و هنوز ضرورت «تعریف هویت اجتماعی برای زنان» پس از انقلاب اسلامی را درک نکردهاند و از اینرو نتوانستهاند احکام اجتماعی و حکومتیِ مربوط به زنان را استنباط کنند و ابعاد تخصصِ «مدیریت عواطف الهی» را در اختیار نظام جمهوری اسلامی قرار دهند. لذا طرح این مباحث با هدف فتح باب در این مسائل است تا زنان مسلمان بدانند که مهمترین مانع برای دستیابی آنان به زندگی الهی و متعادل، تعریف هویت آنها در چارچوب تحصیل و اشتغالِ مادی است. تحصیل در معنای امروزی آن، کسب بصیرت و مهارت برای تولید خلق الهی و مدیریت عواطف جامعه نیست بلکه به این معناست که دختران از سن 7 سالگی تا 18 سالگی در مدرسه و بعد از آن در دانشگاه، اطلاعات و تخصص لازم برای برای اشتغال در کارخانه ها و شرکتها را بدست آورند و برخلاف ظرفیت تکوینی خود، به عملکردی همانند عملکرد مردان سوق داده شوند. پس به دلیل فقدان نسخه کاربردیِ متناسب با سیره حضرت زهرا، ساختارهای اجتماعیِ متداول در جهان در جامعه ما نیز جریان پیدا کرده و این امر بزرگترین چالش برای زنان مسلمان و مومن بوده و در تعارض با احکام حکومتی اسلام است. بله! اگر صرفا احکام فردی را ملاحظه کنید، بانویی که به دستور خدا درباره نماز و روزه و خمس و حج و حجاب و… عمل میکند و در محل کار خود با نامحرم اختلاط ندارد، وظایف خود را به جا آورده اما احکام حکومت و ساختارهای اجتماعی الهی به هیچ وجه این نیست که از هویت تحصیل و اشتغالِ مادی حمایت کند، بلکه تصمیمگیریهای کارشناسی در نظام اسلامی باید به سمت ایجاد ساختارهای لازم برای تولید خُلق الهی و مدیریت عواطف حرکت کند. لذا به نظر میرسد آنچه که یادآوری مقامات حضرت زهرا ما را به آن دعوت میکند و پیامی که فاطمیه برای امروز ما دارد، این است که حوزه های علمیه و دانشگاه ها مکلف به استنباط احکام حکومتی برای جامعه زنان و طراحی ساختارهای متناسب با آن هستند تا بانوان مسلمان از احساس بیهویتی خلاصی پیدا کنند و تحت تحمیل هویتی که برخلاف وضعیت تکوینی آنهاست، قرار نگیرند و بتوانند وظایف خود را نسبت به کلمه توحید در عصر حاضر انجام دهند. البته واضح است که تولید این علوم و طراحی ساختارهای متناسب با آن ـ که منجر به تعریف هویت اجتماعی زنان بر اساس مدیریت عواطف الهی شود ـ بدون مطالبه و مشارکت جامعه زنان امکان پذیر نخواهد بود و آنان نیز در این زمینه مسئولیتهای سنگینی به عهده دارند.
پی نوشتها:
1. یعنی در مرتبه حیوانات و نباتات و جامدات که مرتبه نازلتر از انسان ها هستند نیز ترکیب این دو بُعد ضروری است.
2. البته این تعبیر مشهور دارای ریشه روایی است و با احادیث اهلبیت تناسب دارد؛ خصوصا روایتی که ذیل آیه شریفه «…طوبی لهم و حسن مئاب» وارد شده و به توصیف جاریشدن خطبه عقد میان امیرالمومنین و حضرت صدیقه طاهره پرداخته و در آن تصریح شده که «ولیّعقد» ـ که اذن به دختر در اختیار اوست ـ خدای متعال بوده است.
3.باید توجه داشت که از نظر فلسفی، نفی اختلاف پتانسیل در میان پدیدهها، ملازم با «نفی حرکت» است؛ یعنی جریان حرکت در پدیدههای خارجی، بدون اختلاف پتانسیل امکانپذیر نخواهد بود.