طرح سوال از نویسنده زن به مرام نامه ای یک صفحه ای تبدیل شده/ زن را به یک مسئله در ادبیات تبدیل کرده اند

ایلنا

حتی در جوامعی که ادعا می کنند تک صدایی نیستند؛ صورت مسئلهٔ رسانه ها با هنرمندهای زن شده همین: زن بودن قبل از نویسنده بودن یا قبل از هر نوع کنش گریِ دیگر. حال هرقدر تلاش کنی خودت را از این بازیِ رسانه ای جدا نگهداری، نمی‌شود.

شیوا ارسطویی در گفت وگو با خبرنگار ایلنا، در ارزیابی نوع به تصویر کشیدن و نمایش زن در داستان و رمان ایرانی و اینکه آیا تصویر زن در ادبیات ما محدود به نقش زن – مادر باقی مانده یا همگام با تحولات و تغییرات اجتماعی و حوزه زنان شاهد نمایش زن هایی فاصله گرفته از کلیشه ها در ادبیات نیز هستیم، گفت: زن بودن یا زن نبودن، مسئله نیست. در جوامع تک صدایی ای مثل جامعهٔ ما، رویارویی رسانه ها با نویسنده های زن همین است که هست. گرچه درجوامعی هم که ادعا می کنند تک صدایی نیستند صورت مسئلهٔ رسانه ها با هنرمندهای زن شده همین: زن بودن قبل از نویسنده بودن یا قبل از هر نوع کنش گریِ دیگر. هر چقدر هم تلاش بکنی خودت را از این بازیِ رسانه ای جدا نگه داری، باز نمی شود. همین که جنسیت تو زن باشد و کارت نوشتن باشد، تو گویی که پیشاپیش وارد این بازی شده ای. جوان تر که باشی، قاعده های این بازی ساده تر است. رسانه ها به جای آنکه ادبیاتی را که تولید می کنی نشانه بگیرند، جنسیت ات را نشانه می گیرند و تو هم از روی جوانی؛ پشت زن بودنت سنگر می گیری و به همهٔ آن سوال های بی سر و ته، جواب های بی سر و ته می دهی. راستش وقتی سن و سالی ازت می گذرد دیگر به دلت نمی چسبد مواجهه با این نوع گزارش ها از ادبیات زنانه. چون حالا دیگر جنسیتِ متنی که تولید می کنی برات مهم تر شده از هر نوع جنسیتِ دیگری. فکر می کنی به اینکه شاید وقتش رسیده که در مواجهه با این نوع سوال ها، که همه به جای سوال عریضه هستند و مانیفست، باید به طرح یک صورت مسئلهٔ دیگر بپردازی: روزنامه نگار بودن یا روزنامه نگار نبودن. 

این نویسنده سپس با نگاهی منتقدانه نسبت به نوع پرداخت رسانه به مسئله زن و زن در ادبیات بیان کرد: نسل به نسل، جایشان را می دهند به هم ولی سوال هاشان از نویسندهٔ زن عوض نمی شود. سال هاست که طرحِ هر سوال از نویسندهٔ زن تبدیل شده به یک مرام نامهٔ یک صفحه ای و در انتها یک سوال بی رمق و تکراری دیگر. به همین ترتیب هر بار مواجه می شوی با یک مرام نامهٔ مفصلِ چند صفحه ای دربارهٔ زن در ادبیاتِ داستانی که منتهی می شود به سوال هایی به همان بی رمقی که افتاده به همان تکرر. در انتهای هر مرام نامه ای که به عنوان یک سوال می گذارند جلوت، یک جملهٔ سوالی هست مبنی بر تغییر نگاه به مسئلهٔ زن. بی آنکه متوجه باشند که خودشان در طرح مرام نامه هاشان به عنوان سوال از منظر خودشان جواب را نیز گفته اند. خودشان پیشاپیش زن را تبدیل کرده اند به یک مسئله در ادبیات و حالا از تو یا تایید می خواهند یا تکذیب. 

او ادامه داد: سی سال که این مرام نامه ها را به جای مصاحبه گذاشته باشند جلویت؛ دیگر می فهمی که تهیهٔ گزارش دربارهٔ ادبیات در این دیار حرفه ای نمی شود. مصاحبه کننده ای که پشت سر هم به جای طرح سوال، جواب های از پیش تعیین شده بگذارد مقابلِ مصاحبه شونده، حرفه ای نیست چون نگاهش جستجوگر نیست. پیش از آنکه جامعه زن را ابزار کرده باشد، روزنامه نگار او را ابزار می کند برای تایید جواب های آماده ای که در ذهنش دارد. چشم بازمی کنی و می بینی پیر شده ای و هنوز کسی چیزی از قصه هایی که نوشته ای، نپرسیده. چشم بازمی کنی و می بینی از نوشتن پیر شده ای ولی رسانه ها به جای آنکه نوشته هایت را نشانه بگیرند و نشان بدهند به خواننده هایت، زن بودنت را به آن ها نشان می دهند. پیر می شوی و می بینی جوانی ات را در این بازی باخته ای اگر نشسته باشی و به جای قصه نوشتن ابزاری شده باشی برای تایید یا تکذیبِ عریضه های طولانی ای که رسانه ها برایت تهیه کرده اند. 

این نویسنده همچنین در پاسخ به سوالاتی درباره میزان بروز نقش های زن – زن، زن – مادر و زن – مرد در داستان و رمان ایرانی و اینکه آیا زن نویسنده ایرانی توانسته از کلیشه های زن – زن و زن – مادر در آثارش فاصله بگیرد و حتی شخصیتی فارغ از نگاه های جنیستی یعنی شخصیتی به مثابه یک انسان و نه صرفا زن یا مرد خلق کند، نیز یادآور شد: در انتهای یک مقالهٔ طولانی در بارهٔ نقش «زن_مادر»، از تو می پرسند چقدر درگیرِ این کلیشه هستی. کلیشه ای که خودشان آن را در طول آن مقالهٔ طولانی به مثابهٔ سوال، ساخته اند و گذاشته اند جلویت. سوال دوم یک مقالهٔ پر و پیمان دیگر است دربارهٔ بروز پدیدهٔ «زن_مرد» از نگاه تازه و مدرن به زن. در انتهای جوابی که خودش در طول گزارشِ طولانی اش داده از تو می پرسد- واقعا مرز به تصویر کشیدن یک زن واقعی و باورپذیر امروزی در داستان ها و رمان ها کجاست؟ – مثل اینکه با به کار بردن قیدِ –واقعا- بخواهد خودش را از طرحِ یک سوال واقعی خلاص بکند. 

او افزود: به همین ترتیب در انتهای سه گزارش طولانی دیگر به مثابهٔ سوال، از تو می پرسد تحولی که همراه با تلاطماتِ صد سال گذشته در عرصهٔ زندگی زنان رخ داده چه بوده و چه هست. انگار نه انگار که تو و زن های نویسندهٔ دیگر سی سال از آن صد سالی را که ایشان در مطلب طولانیشان به مثابهٔ سوال به آن اشاره کرده، با عملِ نوشتن پرکرده اید و نگذاشته اید این عرصه آن قدر ها هم خالی بماند. در پی دو گزارش طولانی دیگر به مثابهٔ دو سوال دیگر، از تو می خواهد برای تحققِ قوانین حمایت از زنان کاری کرده باشی یا بازار آشفتهٔ کتاب و کتاب خوانی را به اقبالی رسانده باشی. 

ارسطویی در پایان تاکید کرد: زن بودن یا زن نبودن، مسئله نیست. نویسنده بودن یا نویسنده نبودن، مسئله این هم نیست. رسانهٔ واقعی داشتن یا رسانهٔ واقعی نداشتن، شاید مسئله این باشد. هر چه باشد مسئلهٔ مهم تر شب های سفیدی است که به قول امیل چوران، فیلسوف رومانیایی، به بی خوابی گذشت و به خلقِ آن همه قصه. آن شب های سفید، آن شب های بی خوابی. مسئله باید همین باشد. «زن – راوی» بودن. آن نوستالژیِ رنج.