سیمای زنان در تلویزیون ایران/ اندیشه جعفری

فرستنده خبردیانا بیگلریفرد ۱۳۹۶/۰۱/۲۳

ماهنامه خط صلح – جیغ می‌زند و با گریه دو دستی به سر و صورتش می‌کوبد، با حجاب کامل به خواب می‌رود و از خواب برمی‌خیزد، برای رفتن به آرایشگاه یا خرید لباس خون همسرش را در شیشه می‌کند، اگر در حال مرگ باشد، حتماً یک فکر جدی برای یافتن همسر بعدی شوهرش می‌کند یا حتی در ماه‌های آخر زندگی‌اش با همسر دوم زندگی می‌کند. وقتی همسرش از سر کار بر می‌گردد، دم در منتظر ایستاده تا کت همسرش را بگیرد، معمولاً در حال آشپزی یا رسیدگی به امور دیگر منزل به سمع و نظر بینندگان می‌رسد. این‌ها تصاویر غالب زنان در رسانه‌ی ملی ایران است و بعضی سریال‌ها در نشانه رفتن حقوق بدیهی و اولیه‌ یک زن، دست بالا را دارند.

اندیشه جعفری

“بانویی دیگر” به کارگردانی سیروس مقدم، که در نوروز ۱۳۸۳ از شبکه ۵ پخش شد و در آن با توجیهاتی نرم و لطیف چند همسری را توجیه می‌کرد و بیننده را به نقطه‌ای می‌رساند، که دلش به حال مرد خوش ذوق و به ظاهر روشنفکر سریال بسوزد و دلش بخواهد، قبل از مرگ همسر اول، ازدواج دوم اتفاق بیفتد.

“سعید درخشان “و همسرش ” مهری صالحی “، زوج خوشبخت و ظاهراً روشنفکری هستند که در دفتر نشریه‌ای مدافع حقوق زنان، فعالیت می‌کنند. سعید درخشان تنها مرد نویسنده در این موسسه است و مهم‌ترین دلیل این امر آن است که او ظاهراً مدافع سرسخت حقوق زنان است و قصد دارد کتابی در این زمینه بنویسد .

مهری و سعید با گذشت ۱۲ سال از ازدواجشان، بچه‌دار نمی‌شوند. کارکنان دفتر نشریه‌ی “بانوی اول” مشتمل بر افرادی هستند که هر یک از آن‌ها نمایانگر یک چهره‌ی خاص با الگوهای عمل و ارزش‌ها و رفتارهای مخصوص به خود هستند و هر کدام از آن‌ها به نوعی با مهری و سعید (زوج قهرمان داستان) در ارتباط اند.

شیرین ستوده، عکاس مجله است که همسرش فوت شده و قصد ازدواج با دوست شوهر فوت شده‌اش را دارد اما بعد از مدتی این ارتباط به دلایلی به هم می‌خورد و چون مهری صالحی نزدیک‌ترین دوست اوست، مشکلات و مصیبت‌های خود را به عنوان یک زن بیوه نزد وی بازگو می‌کند.

داستان با بیماری لاله صبوری در نقش مهری صالحی به نقطه‌ای می‌رسد که همه‌ی ورق‌ها بر می‌گردد؛ سرطان مغز و این‌که او مدت کمی زنده است، داستان را به نقطه‌ای می‌کشاند که مهری صالحی با دوست عکاسش وارد مذاکره می‌شود تا او قبول کند که به عنوان همسر دوم و به دلیل بچه‌دار نشدن او، وارد زندگی آن‌ها شود که بعد از مخالفت‌هایی که ظاهراً از دو طرف صورت می‌گیرد، ازدواج دوم در حضور همسر اول در حال مرگ، اتفاق می‌افتد. واقعه‌ی بعدی که هیچ توجیه منطقی غیر از خواست کارگردان یا خوش ذوقی بی‌دلیل نویسنده، نمی‌توان برای آن یافت، بارداری ناگهانی مهری در سال آخر زندگی‌اش است. مهری و شیرین دوران بارداری را با وجود همه‌ی سختی‌ها، با عشق و دوستی و ارتباط صمیمانه‌ی خود، به اتمام می‌رسانند! و بچه‌ها به دنیا می‌آیند. هر دو نوزاد دختر هستند.

بعد از مدتی، شیرین به طور اتفاقی، برگه‌های آزمایش مهری را می‌بیند و با ناراحتی، سعید را هم متوجه ماجرا می‌کند.

شیرین به سعید می گوید که مهری به خاطر عشق فراوان به او -و نه صرفاً به خاطر داشتن بچه-، تصمیم گرفته شیرین را به زندگی‌شان بیاورد. مهری نخواسته سعید بعد از مرگ او احیاناً تنها و بی‌سر و سامان بماند.! سعید از این محبت بیکران غافلگیر و مغموم می‌شود! در نهایت مهری می‌میرد و در سکانس پایانی فیلم در حالی‌که چندین سال از این اتفاق گذشته، سعید و شیرین و بچه‌ها با خوبی و خوشی در کنار هم به سر می‌برند و زن و شوهر، هر دو، هم‌چنان به نیکی از او یاد می‌کنند. و به همین سادگی، پدیده‌ی مضموم چند همسری، از طرف یک به اصطلاح مدافع حقوق زنان نیز مهر تایید می‌خورد. سوال این‌جاست که آیا در دنیای واقعی نیز این گونه است!؟ آیا وقتی دو نفر با هم زندگی می‌کنند، با بیمار شدن زن خانواده، اولین نکته‌ای که باید توجه زن را به خود جلب ‌کند، پیدا کردن همسر جدید برای شوهرش باشد!؟ مرد روشنفکر داستان در تمام طول سریال جایزه‌ای برای خوب بودنش دریافت نکرده و در پایان جایزه‌ی خوب بودن او و همراهی با همسرش، داشتن همسر دوم است!؟ آیا این مسئله به طور وارونه نیز می‌متواند اتفاق بیفتد یا اصلاً فکر کردن به آن هم خارج از اصول اخلاقی است!؟ آیا کارگردانی نه در داخل ایران و برای تلویزیون ایران، بلکه در خارج از کشور و بر روی پرده‌ی نقره‌ای سینما می‌تواند، مردی را نشان دهد که وقتی می‌فهمد چیزی به پایان عمرش باقی نمانده، به بهانه‌ی عدم توانایی در بچه‌دار شدن، برای همسر خود مرد دیگری را وارد زندگی‌شان کند تا همسرش بعد از مرگ او تنها نماند!؟ آیا زن می‌تواند همزمان با دو مرد رابطه داشته باشد و با شادی و خوشحالی از هر دوی آن‌ها بچه‌ای به دنیا آورد!؟

داستان سریال‌های زن ستیز تلویزیون ایران به همین جا ختم نمی‌شود.

در “مرگ تدریجی یک رویا”، سریالی به کارگردانی فریدون جیرانی، نقش اول فیلم، زن نویسنده‌ای است که به خاطر نوشتن یک رمان، معروف می‌شود و توسط دست‌های پشت پرده‌ی همیشگی، از همسرش جدا شده و به همراه دخترش به ترکیه می‌رود. آن‌جا بعد از مرگ خواهری که از ابتدا نقش وسوسه کننده را به عهده داشت، و یک فراموشی به شدت عجیب و غریب راجع به رمانی که برنده‌ی جایزه شده بود، به آغوش خانواده بر می‌گردد و با همسرش دوباره ازدواج می‌کند. لازم است گفته شود که تمام زن‌های سر به راه فامیل چادری هستند، و سامیه (زن نویسنده‌ی داستان) مانتویی. در این سریال که ساخت آن دو سال طول کشید و بودجه‌ای هنگفت صرف آن شد و در سال ۱۳۸۷ از شبکه‌ی دو پخش شد، تمام ویژگی‌های یک زن مستقل به عنوان تهدید نشانه رفته است و این تقابل کهنه‌ی استقلال فردی زن با حفظ کانون گرم خانواده به شدت به چشم می‌خورد. تلاش مرد برای بازگرداندن همسر در بسیاری از قسمت‌ها به خاطر بچه‌ای است که مرد او را حق خود می‌داند و تلاش، برای برگرداندن مادر بچه است؛ نه همسری برابر با مرد. محتوای نصحیت‌هایی که به سامیه قبل از رفتن به ترکیه توسط جاری‌اش می‌شود نیز، قابل توجه است؛ زیرا که در بهترین حالت بلندگوی مردهای فامیل و برادر همسرش به حساب می‌آید. سریالی به شدت سیاه و سفید با نتیجه‌ای قطعی و معلوم.

در میان تمام سریال‌هایی که از تلویزیون ایران پخش شده، شاید سریال “پایتخت”، سعی در به تصویر کشیدن زنی مستقل داشت، اما در این زمینه به سهو یا به عمد، چندان موفق عمل نکرد. زنی به نام هما سعادت با بازی ریما رامین‌فر که در سری اول سریال، به خاطر مصائب پایتخت‌نشینی برای خانواده‌اش، قید تحصیل در دانشگاه تهران را می‌زند و دوری از پایتخت یک موهبت به حساب می‌آید که در پایان قسمت آخر سری اول، جشن گرفته می‌شود. در سری بعدی سریال، هما سعادت در بیکاری همسرش، رستورانی با غذای خانگی ایجاد می‌کند و خرج زندگی را در می‌آورد و در پایتخت سه با تمام تمسخرهایی که در پوشش حمایت‌هایی مردسالارانه از کاندیدا شدن او در شورای شهر می‌شود، بعد از انتخاب شدن به عنوان نماینده‌ی شورای شهر علی آباد، سعی در بهبود وضعیت شهر خود دارد. ولی با شک و شبهه همسر خود (محسن تنابنده در نقش نقی معمولی) روبرو می‌شود. در جایی که برای حل اختلاف میان کامیون داران و مردم به روستایی خارج از شهر می‌رود، توسط همسرش تعقیب می‌شود تا شک و شبهه‌اش برطرف شود. و یا جایی که برای عکاسی از ریختن زباله‌های صنعتی کارخانه‌ای درون آب شرب، گرفتار متخلفان می‌شود و دوربین عکاسی‌اش می‌شکند و تنها در میان رودخانه رها می‌شود، بعد از پیدا شدن توسط همسرش نقی معمولی مورد توبیخ قرار می‌گیرد.

در برنامه‌های نوروزی سال ۹۶ نیز، برنامه‌ای از شبکه‌ی سوم در حال پخش است به نام “زمانی برای خندیدن”. در این برنامه که چهار داور دارد، هر کدام از داورها به صورت مرحله به مرحله راجع به استندآپ کمدی‌هایی که توسط هر یک از شرکت کنندگان ارائه می‌شود، قضاوت می‌کنند. از محتوای زن ستیز استندآپ کمدی‌ها که به امری عادی در تلویزیون ایران بدل شده، بگذریم، رفتارهای تنها داور زن مسابقه در برابر دوربین، یعنی “شهره لرستانی” قابل توجه است. صورت او در پایان تمام استندآپ‌ها به شدت پوکرفیس است؛ درحالی که بقیه‌ی داورها بعد از اجراهای خوب و حتی در طول اجراها در نوسانی بین لبخند تا قهقهه، واکنش نشان می‌دهند. نکته‌ی جالب دیگر دست نزدن خانم لرستانی، بعد از اجراهاست؛ در حالی که داوران مرد به همراه تماشاچی‌های عمدتاً مرد، در پایان تمام اجراها به صورت نشسته و ایستاده کف می‌زنند. و با این رفتار کنترل شده‌ی خانم شهره لرستانی در برنامه‌ای که ظاهراً قرار است خندیدن در آن امری طبیعی شمرده شود، خندیدن خانم داور برای صحه گذاشتن بر جمله‌ی “لبخند زن، تبسم است” از صورت او، به شکلی بسیار غیرعادی محو می‌شود. در پایان شاید ذکر این نکته خالی از لطف نباشد که قصه‌ی روایت‌های زن ستیز صدا و سیما از زنان، قصه‌ی کهنه‌ای است که پیوسته توسط سیاست‌گذاران سازمان، تازه نگه داشته می‌شود.

پی نوشت: “صحبت درباره‌ی کارهای زن ستیز مهران مدیری در سریال‌ها و مجری‌گری‌هایش، قصه‌ی کهنه‌ی بارها شنیده شده‌ای است که وقت دیگری را می‌طلبد”.