فقیرترین فقرا: زنان سرپرست خانوار
سیمین کاظمی
این زنان، وحشتناکترین شکل فقر را تجربه میکنند و از آنها با عنوان «فقیرترین فقرا» یاد میشود. برخی سیاستگذاران و تصمیمسازان و بدون توجه به چنین واقعیتهایی، همچنان بر نقشهای خانگی زنان تأکید میکنند و راه برونرفت از وضعیت فلاکتبار زنان را نهتنها تأکید بر ضرورت استقلال اقتصادی آنها بلکه تشدید قیمومیت مردان میدانند …
وقایع اتفاقیه- هماکنون یکی از مهمترین شاخصهای توسعهیافتگی، میزان زنان شاغل و تأثیر زنان در اقتصاد کشور است. متأسفانه ایران از این نظر، رتبه خوبی حتی در میان کشورهای منطقه ندارد که نشاندهنده بیتوجهی به موضوع اشتغال زنان و نقش آنها در توسعه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشور و مهمتر از آن توانمندسازی زنان است؛ اگرچه این موضوع به خودیِخود نگرانکننده است اما آنچه پژوهشگران و حتی سیاستمداران کشور را نگرانتر کرده، میزان فقر در زنان سرپرست خانوار است.
براساس گزارشهای رسمی و غیررسمی به دلیل گسترش حاشیهنشینی، اعتیاد مردان و تغییر در سبک زندگی و الگوی رفتاری خانواده، روزبهروز بر تعداد زنان سرپرست خانوار که عمدتا بدون تخصص و تحصیل هستند، افزوده میشود. ازسویدیگر، به دلیل کاهش نرخ ازدواج باید در آیندهای نهچندان دور شاهد پدیده زنان مجرد سالمند بود که دارای درآمد مشخص نبوده و بدون پسانداز پای به سالمندی میگذارند و بههمیندلیل نیازمند کمکهای سازمان خیریه میشوند.
یک واقعیت اجتماعی سالهای اخیر، افزایش تعداد زنان سرپرست خانوار است که حداقل ۶۰ درصد افراد تحت پوشش کمیته امداد را تشکیل میدهند. درماندگی این بخش از زنان در تأمین هزینه زندگانی و افراد تحت سرپرستیشان، مسئلهای است که با پیامدهای بسیار، توأم است و زنان را با سرعت و شدت بیشتری دچار فقر و آسیبهای ناشی از آن میکند.
واقعیت دیگر، آن است که زنان به واسطه مشکلات جنسیتی، صورتی شدیدتر و گستردهتر از فقر را نسبت به مردان تجربه میکنند و زنانهشدن فقر موجب شده آنها بیشتر در معرض محرومیت و آسیب قرار بگیرند.
وقتی نقشهای افراد بهطور جنسیتی تعریف میشود و تحتتأثیر دیدگاه مردمحور، نقش نانآور در خانواده به مردان محول شده است، فقط در فقدان یا ناکارآمدی یا ناتوانی مردان است که سرپرستی خانواده، ناگزیر به زنان سپرده میشود. در جامعهای که التزام به نقشهای جنسیتی در سطوح کلان، مورد تأیید و حمایت باشد و نانآوربودن بهعنوان وظیفهای مردانه شناخته شده و اشتغال و استقلال اقتصادی زنان از درجه اعتبار ساقط شده باشد، سرپرست خانواربودن زنان، مصیبتی است که هم گریبان فرد و هم جامعه و گردانندگانش را میگیرد.
در چنین جامعهای، سرپرستی مردان بر خانواده، امری طبیعی و زنسرپرستبودن خانواده، غیرطبیعی است؛ بنابراین در برنامهریزیها و سیاستگذاریها، امکانات و منابع جامعه به اشتغال و نانآوربودن مردان اختصاص داده میشود و نقش طبیعی و جایگاه زنان جایی بهجز خانواده نخواهد بود. وقتی زنان به دلیل فقدان سرپرستی یک مرد نانآور، به سرپرست خانوار تغییر نقش میدهند چون فضای جامعه برای چنین مسئلهای آمادگی ندارد و درواقع، حمایتی از نانآوربودن زنان نمیشود، آنها برای ایفای چنین نقشی، مسیری دشوار در پیش دارند.
زن سرپرست خانوار، نیروی کار ارزانی است که برای برآوردهکردن نیاز افراد تحت سرپرستیاش مجبور به پذیرفتن هر نوع شرایط کاری، از پستترین مشاغل و با پایینترین دستمزد است. تحصیلات کم و مهارتهای پایین در همراهی با نگاه جنسیتی و تبعیض موجب میشود این دسته از زنان، مشاغلی با درآمدهای ناچیز و بدون هیچ حق و حقوقی را بپذیرند.
بسیاری از مشاغلی که به زنان سپرده میشود، مشمول تعریف شغل به شکل متعارف نیستند و زنان کارگر سرپرست خانوار در معرض شدیدترین نوع بهرهکشی قرار میگیرند؛ ازجمله این شغلها میتوان به سفارشهای کارفرمایان اشاره کرد که از طریق دلالان به زنان داده میشود و دستمزد ناچیز آنها تا از کارفرما بهواسطه و دلال بگذرد و به زن کارگر برسد حتی در حد یک بخور و نمیر هم نخواهد بود. این مشاغل، بیاهمیتترین نوع شغل هستند که در خانه کارگران انجام میشوند و بهجز مواد اولیه، هیچ هزینهای برای کارفرما ندارند اما گاهی دیده میشود که همین دستمزد هم به زنان داده نمیشود.
علاوهبراین، شرایط زنان سرپرست خانوار و فقدان حمایت اجتماعی قوی از آنها موجب میشود برخی از آنان برای تأمین زندگی به مشاغل و موقعیتهای ناامن و تهدیدآمیز و آسیبزا سوق داده شوند و در محیطهایی قرار بگیرند که احتمال سوءاستفاده و استثمار آنها بالاست. همچنین فرزندان آنها ممکن است به دلیل نداشتن توان مالی مجبور به ترک تحصیل و کارکردن برای کمک به تأمین مخارج خانواده شوند که این موضوع، موجب بازتولید فقر و بیسوادی و آسیبهای ناشی از آن در نسل آینده میشود.
اینگونه است که این زنان، وحشتناکترین شکل فقر را تجربه میکنند و از آنها با عنوان «فقیرترین فقرا» یاد میشود و در شرایطی که وضعیت اقتصادی، وخیم و فاصله غنی و فقیر افزایش مییابد، دستوپازدن این فقیرترین فقرا هم شدت میگیرد. برخی سیاستگذاران و تصمیمسازان و بدون توجه به چنین واقعیتهایی، همچنان بر نقشهای خانگی زنان تأکید میکنند و راه برونرفت از وضعیت فلاکتبار زنان را نهتنها تأکید بر ضرورت استقلال اقتصادی آنها بلکه تشدید قیمومیت مردان میدانند اما باید پذیرفت که زنان سرپرست خانوار همچون هر انسان دیگری برای گذران زندگی، نیازمند کسب مهارتهای شغلی و فضای مناسب برای کار و اشتغال هستند و لازم است برای تأمین احتیاجات زندگی ازجمله مسکن، تحصیل فرزندان و هزینههای بهداشتی و درمانی، مورد حمایت نهادهای دولتی قرار بگیرند.