فرستنده خبر خانم لیدا اشجعی ۲۰۱۶/۲۵/۱۰
رخشان بنیاعتماد میگوید گرچه عدهای مهر سیاهنمایی بر پیشانی او زدهاند ولی او اعتقاد دارد تا وقتی انسانهای مبارز و مقاوم هستند میتوان به دنیا امیدوار بود و انفعال نشانه ناامیدی است.
خبرگزاری مهر-گروه هنر-نغمه دانشآشتیانی، شراره داودی: تازهترین اثر به نمایش درآمده از رخشان بنیاعتماد در سینماهای کشور با اینکه یک فیلم مستند است ولی تفاوتی با نوع نگاه او به جهان پیرامونش در آثار بلند سینماییاش ندارد و روایتی از مقاومت و مبارزه آدمها در مقابل سختیهای زندگی را به تصویر میکشد. بنیاعتماد با حضور در خبرگزاری مهر از دلایلی که برای ساخت این مستند داشته، صحبت کرد و گفت که به موضعگیریها و نگاههای احتمالی دیگرانی که ممکن است او را سفارشی ساز ببینند، اهمیت نمیدهد و برایش به تصویر کشیدن دغدغههای اجتماعی و فعالیت نهادهای مردمی با استفاده ابزار سینما مهم است به همین دلیل «آیآدمها» روایتی از آدمهایی است که برای دیگران اهمیت قائل میشوند و نگران دردهایشان هستند. این کارگردان همچنین از لحظههایی که در موسسه «زنجیره امید» و در کنار بچهها داشته صحبت کرد.
مریم مرعشی هم که مدیریت موسسه «زنجیره امید» را بر عهده دارد در بخشهای قبلی این میزگرد گفته بود که پیش از آشنایی با رخشان بنیاعتماد به تبلیغ و معرفی موسسه و فعالیتهایی که انجام میدادهاند، توجه نداشته است. او در این بخش از گفتگو میگوید که در موسسه یک اصل خیلی مهم دارند؛ اینکه همه باید فکر کنند بچههای خودشان روی تخت بیمارستان هستند و به کمک احتیاج دارند. از همه داوطلبان حضور در موسسه هم خواستهاند با همین تفکر وارد موسسه شوند؛ این همان اصل و تفکری است که آنها را در رسیدن به نتیجههای بهتر کمک میکند.
در ادامه این گفتگو بنیاعتماد معتقد است با اینکه حرکتهای مردم نهاد با حمایت هنرمندان پُربارتر میشود، اما محدودیتهای اجتماعی به علاقهمندان اجازه نمیدهد آنطور که باید وارد میدان شوند. از طرفی به نظر میرسد هنرمندان باید در هر زمینهای پاسخگو باشند و از آنها انتظارهای زیادی وجود دارد؛ به نوعی که هنرمند هم درد را میگوید و هم باید برایش راهحل ارائه دهد که اگر اینطور نباشد، پس سیاهنمایی میکند.
در ادامه بخش سوم و پایانی گفتگوی ما را میخوانید:
*خانم مرعشی در صحبتهایتان خوانده بودم که میگویید «در موسسه با یک اصل کار میکنید که این بچهها، بچههای خودتان هستند»، منظورتان از این حرف چیست؟
مریم مرعشی: در پاسخ به این پرسش، شرایط ورود یک دستگاه تخصصی برای جراحی ستون فقرات کودکان را مرور کنم؛ دستگاهی که برای عملهایی با انحراف بالای ۱۲۰ درجه استفاده میشود. این انحراف در ستون فقرات در برخی از بچهها به قدری وخیم است که گاهی دکتر به آنها میگوید روی صندلی هم جابه جا نشوند چون امکان فلج شدن وجود دارد.
چند سال قبل و بعد از انجام برنامهریزیها برای حضور دکتر مزدا در ایران برای انجام جراحی اصلاح انحراف ستون فقرات تعدادی از بچه ها، تصمیم گرفتیم دستگاه Inter Operative Monitoring را خریداری کنیم تا دکتر بتواند همه بخشهای عمل بچهها را در ایران انجام دهد. در آن زمان برای تهیه دستگاه اقدام و هزینه آن را به فردی که من اعتماد کرده بودم، پرداختیم. او هم قول داد دستگاه را قبل از رسیدن دکتر به ما میرساند.
دکتر مزدا گفت اگر لیلا (نام دختر خودم) روی تخت بیمارستان بود و تا سه هفته دیگر فلج میشد، میخوابیدی؟ گفتم نه! امکان نداشت. گفت پس چطور حالا که چهل لیلا روی تخت بیمارستان هستند و ممکن است فلج شوند تو خوابیدهای؟در حالی که همه چیز هماهنگ شده و سه هفته تا آمدن پزشکها مانده بود همان فرد معتمد به من خبر داد که دستگاه نمیرسد و باید عملها را عقب بیندازید. واقعا نمیدانستم باید چه کنم، تمام مدت چهره بچهها و خانوادههایشان جلوی چشمانم بود که قول داده بودم امکانی را برای آنها به وجود میآورم تا همه کارهایشان در ایران و با دستگاه جدید انجام شود.
بعد از اینکه فهمیدیم دستگاه نمیرسد، یک شب که دیروقت بود دکتر مزدا با من تماس گرفت، خواب بودم و همسرم بیدارم کرد. دکتر که متوجه شده بود من خواب بوده ام، گفت: راحت خوابیدهای؟ ما سه هفته دیگر به ایران میآییم و باید بچهها را عمل کنیم، حواست هست که سی، چهل بچه ممکن است فلج شوند؟ گفتم میدانم، حواسم هست، ولی دستگاه نرسیده و نمیدانم باید چکار کنم. دکتر گفت: یک جمله میگویم و اگر توانستی بعد از آن باز هم بخوابی برو بخواب، اگر لیلا (نام دختر خودم) روی تخت بیمارستان بود و تا سه هفته دیگر فلج میشد باز هم میخوابیدی؟ گفتم نه! امکان نداشت. گفت پس چطور حالا که چهل لیلا روی تخت بیمارستان هستند و ممکن است فلج شوند، تو خوابیدهای؟
این حرف خیلی من را به بهم ریخت و آن شب تا صبح نخوابیدم، با خودم گفتم یعنی به قدری ناتوان هستم که منتظر بمانم تا فرد دیگری برای من دستگاه وارد کند؟ حتی اگر لازم باشد تا ژاپن میروم و دستگاه را میآوردم یا از جای دیگری قرض میگیرم.
روز بعد با نماینده دستگاه در ایران تماس گرفتم، به من گفتند باید از سه ماه قبل سفارش میدادید، گفتم نمیشود و باید این دستگاه را بیاورم در غیر این صورت بچهها فلج میشوند. خودم با شرکت ژاپنی تولیدکننده دستگاه صحبت کردم و از آنها پرسیدم که آیا همین دستگاه را در خاورمیانه هم دارند. فهمیدم مشابه همان در دبی وجود دارد پس برای قرض گرفتن آن دست به کار شدم و شب و روز با آنها تماس میگرفتم و پیگیری میکردم.
ما علاوه بر دستگاه، نرمافزارها، سوزنها و دیگر ابزار مخصوص جراحی را هم نیاز داشتیم. سرانجام بعد از پیگیریها قرار شد دستگاه را به ایران بیاورند و در بیمارستان سینا نصب کنند. دکتر اوروژولیستی هم که برای انجام عملهای جراحی میخواست به ایران بیاید با خودش نرمافزارها و سوزنهای مورد نیاز عملها را آورد. سرانجام دستگاه به ایران رسید و کارشناس شرکت هم همراه آن آمد و توانستیم دستگاه را نصب کنیم و برای انجام عملها آماده شویم. خوشبختانه همه چیز سر وقت و به خوبی انجام شد.
انجم این عمل جراحی با دستگاه به قدری مهم و جدید بود که همان زمان در تلویزیون از این عمل جراحی و توانایی و امکانات داخلی برای جراحی کودکان گزارشهایی منتشر شد اما متاسفانه علی رغم تاکید وزیر بهداشت وقت دکتر دستجردی به غیر از پزشکان مسئول و متعهد «زنجیره امید» هیچ یک از پزشکان دیگر حتی برای یادگیری و آموزش در زمان جراحی در بیمارستان سینا حضور نداشتند.
*خانم مرعشی شما چند سالتان است؟
مرعشی: ۴۴ سال.
*واقعا عرض زندگی شما خیلی بیشتر است.
مرعشی: مهم این است که همه ما باید حواسمان به فرزندان این سرزمین باشد و همه آنها را مانند بچههای خودمان ببینیم. کمترین حق بچهها این است که از یک درمان خوب بهرهمند باشند و فراموش نکنیم کودکان در سرنوشت خودشان نقش ندارند. شاید برای بزرگسالها بگوییم که باید تلاش بیشتری در زندگی داشته باشند، اما بچهها هیچ نقشی در زندگی ندارند و همه ما باید کمکشان کنیم تا از حقوق اولیهشان برخوردار شوند.
*خانم بنیاعتماد در بخشی از صحبتهایتان به لحظات غمانگیزی که در پشت صحنه دیده بودید اشاره کردید. در ذهنم فیلم را مرور میکردم و متوجه شدم که شما جلوی دوربین امیدها را به تصویر کشیدهاید و خبری از آن لحظات غمانگیز نیست. «آیآدمها» پر از امید است و شاید به همین دلیل باشد که آدمها بعد از دیدن آن حالشان خوب میشود.
رخشان بنیاعتماد: نیازی به نمایش موقعیتهای پر دردتر در فیلم نبود. همینکه شما با خبر باشید بچه همسایه بغلی بیماری جدی دارد، آیا میتوانید آن را از ذهن بیرون کنید؟ آدرسهایی که ما در فیلم نسبت به این موقعیتهای بچهها میدادیم، کافی به نظر میرسید. همچنین به طور جدی از ابتدا این بنا را گذاشته بودیم که قرار نیست ما فیلمی رقت انگیز بسازیم که صرفا احساسات و ترحم مخاطبان را برانگیزاند، بلکه فیلم باید به سطح عمیقتری از ارتباط با تماشاگر میرسید.
*خانم بنیاعتماد فکر میکنید این روند کاری همچنان ادامه پیدا میکند؟
بنیاعتماد: قابل پیش بینی نیست. قبل از «آیآدمها» با ساخت فیلمهای قبلی مانند «حیاط خلوت خانه خورشید» و دو فیلم کوتاه برای دو موسسه دیگر این تجربه را داشتهام که درباره این نهادها صحبت کنم. اما در کوران کار و زندگی و با این حساب که فیلمسازی بخشی از زندگی من نیست بلکه تنیده در زندگیام است از الان نمیدانم که کدام موقعیت ممکن است در آینده من را درگیر خودش کند. خودم هم نمیدانم در آینده چه موضوعی مدنظرم خواهد بود! دغدغههای مختلفی دارم که بنا بر امکان کار، روی آنها متمرکز میشوم.
در حال حاضر ذهنم درگیر اکران «آیآدمها»ست و همزمان با آن در حال آمادهسازی ۶ فیلم از مجموعه فیلمهای مستند «کارستان» برای نمایش در سینما و اکران آت هستم که این کارها حداقل به برنامهریزی ۶ ماهه نیاز دارد.
از ۱۰ سال قبل ایده کار روی شخصیتهای کارآفرین را داشتم و بالاخره دو سال قبل توانستم با همکاری مجتبی میرطهماسب و بنیاد توسعه کارآفرینی جوانان این پروژه را عملی کنم. پروژه «کارستان» مجموعه روایتی از آدمهایی است که حرمت کار را میدانند و زندگی را از دریچه دیگری میبینند.
*خانم بنیاعتماد فکر میکنم ظرفیت هنرمندان برای ایجاد حرکتهای مردمی خیلی بیشتر از چیزی است که در حال حاضر در کشور اتفاق میافتد. ما در کشورهایی میبینیم که با اعلام یک هنرمند چنان مردم بسیج میشوند که یک منطقه محیط زیستی را از هر زبالهای پاک میکنند و خروجی مشخصی را از خودشان به جا میگذارند. اما در کشور ما این حرکتها ضعیف هستند و بعضا خروجیهایشان دیده نمیشود، البته در کشور ما مشکلات عیان و نهان زیادی در این زمینه وجود دارد و در برخی موارد دست هنرمندان را با بحثهای سیاسی میبندند ولی باز فکر میکنم خیلی جدیتر میتوان با کمک هنرمندان حرکتهای اجتماعی و بسیجهای مردمی برای اصلاح امور اجتماعی راه انداخت.
بنیاعتماد: در اینکه عدهای از هنرمندان به طور جدی و با دغدغههای مشخص و مهم سعی میکنند نقش اجتماعی خودشان را بازی کنند شکی نیست، ولی اینکه تا چه اندازه یک فراخوان و پاسخی که مردم به آن میدهند دیده و موثر واقع شود به شرایط و دلایل مختلفی برمیگردد.
*یعنی محدودیتهای اجتماعی به هنرمندان این اجازه را نمیدهد که تاثیرات اجتماعی خود را بالاتر ببرند؟
منِ فیلمساز نوعی مورد هجمه قرار میگیرم که تو اگر درد را نشان میدهی باید راهحل هم نشان بدهی. سوال ایناست که اگر قرار باشد من هم درد را بگویم، هم راهحل را نشان بدهم در این صورت وظیفه مدیر و وزیر و وکیل و سیاستگذار چیست؟بنیاعتماد: قبول دارم که هنرمند بخصوص در جوامعی نظیر ما مسئولیت اجتماعی دارد ولی نمیشود توقعی بیش از این از هنرمندان داشت. انتظار از هنرمندان در همراهی با نیازها و حرکتهای اجتماعی طبیعی است ولی میزان این توقع نباید بیش از حد توان و امکان ما باشد. در برابر تمام کمبودها و نارسایی و تمام معضلات اجتماعی به نظر میرسد هنرمندان باید جوابگوتر از سیاستمدارها، مسئولان و مدیران باشند. منِ فیلمساز نوعی مورد هجمه قرار میگیرم که تو اگر درد را نشان میدهی باید راهحل هم نشان بدهی، سوال ایناست که اگر قرار باشد من هم درد را بگویم هم راهحل را نشان بدهم در این صورت وظیفه مدیر و وزیر و وکیل و سیاستگذار چیست؟
مرعشی: مدتی قبل با یکی از سازمانها جلسهای داشتم و حرفی از آنها شنیدم که خیلی جا خوردم. ما میخواستیم برنامه درمانی و توانمندی را به شکلی پیش ببریم که خدمات متقابلی با آن نهاد دولتی داشته باشیم اما متاسفانه آنها همهچیز را بُرد بُرد میبینند. با اینکه مدیر حاضر در جلسه به این توافق و تاثیر توانمندی دید مثبتی داشت اما در پایان از من پرسید این قرارداد برای ما چه منفعتی دارد؟ واقعا تعجب کردم و به آن مدیر گفتم تاکنون ۷۶۰۰ بچه در این چند سال توسط موسسه خیریه «زنجیره امید» درمان شدهاند، آیا به این فکر کردهاید؟ مگر فقط سازمانهای غیردولتی باید برای بهبود وضعیت کودکان تلاش کنند؟ بُرد بُرد یعنی چه؟ برای من سخت و غیرقابل باور است که نگاهها به این شکل است. مگر درمان کودکان تجارت است؟
بنیاعتماد: در این شرایط حتی در مواردی حرکتهای انسان دوستانه ما هم زیر سوال میرود. سالها پیش موقعیت سختی به لحاظ مالی برای مراکز نگهداری معلولین به وجود آمده بود. تنها کاری که از دست من برآمد، برگزاری نمایش فیلمهایم به صورت همت عالی بود. از فیلمهای خودم شروع کردم و با تهیهکنندههای دیگر در این باره صحبت کردم تا حرکتی شروع شد اما جلوتر که رفتیم دیدم روند کارها در بهزیستی به کندی پیش میرود تا در نهایت دوستی که مددکار بود با کمال شرمندگی به من گفت مدیرش از او خواسته بفهمند انجام اینکارها چه منفعتی برای بنیاعتماد دارد؟!
*خشونتهای زیادی در منطقه و کشورمان دیده میشود و همیشه هم بچهها بیشترین قربانیان جنگها هستند. گاهی از خود میپرسم تکنولوژی و پیشرفتهای آن چه ارمغانی برای تمدن بشری به ارمغان آوردهاست. حال در این فضای پر از خشم و خشونت خانم بنیاعتماد، شما چطور همچنان میتوانید از مهر و محبت و امید حرف بزنید و همچنان سلاح به دست مبارزه کنید؟
بنیاعتماد: واقعا حال آدم از شنیدن این جمله خوب میشود! اینکه همیشه مُهر سیاهنمایی بر پیشانی داشته باشی و الان این حرف را بشنوی که از مهر و محبت و امید حرف میزنی خیلی خوب است. همیشه گفتهام که اگر من به عنوان فیلمساز تلخیها را میبینم، آدم تلخبینی نیستم! امید میتواند تعابیر متفاوتی در ذهن افراد مختلف داشته باشد، شاید برای کسی نمایش گل و بلبل و داشتن پایان خوشحال کننده باشد، اما برای من امید یعنی مقاومت و مبارزه و فکر میکنم تا زمانیکه انسان برای زندگی بهتر مبارزه میکند یعنی امید هست. انفعال یعنی ناامیدی و سیاهی. رویکرد نگاه من به جهان این است. تا وقتی که حتی یک نفر در مقابل شرایط سخت ایستاده باشد و زیر چرخدندههای فشارها خم نشده، میتوان به جهان امیدوار بود و باور داشت که نه فقط یک نفر بلکه خیلیها هستند که همچنان ایستادهاند.