روزنامه بهار: سايت فيدوس آبادان نوشت: چمدان کوچک آرزوهای شان را بسته بود، دست دخترکش را گرفته بود تا برود به سرزمینی که زندگی خوب، رویایی غیرقابل دسترس نباشد، واقعیتی باشد در دسترس همگان. فاطمه دهقانی مدیسه را ميگویم، زن جوان سی و چند ساله ای که بچه های مطبوعات آبادان او را خوب ميشناختند، منشی ساده و تایپیست دفاتر مطبوعاتی این شهر. خبر را از سعید ميشنوم که ميگوید که فاطمه دو سال منشی دفترش بوده، سال های ۸۱ – ۸۲ . نمیخواهم باور کنم اما این روزها از دیگرانی چند هم شنیده ام که قایق غرق شده در راه استرالیا حامل گروهی از آبادانی های مهاجر به سرزمین آرزوهایشان بوده است. سرزمین دریا و آفتاب و کانگوروهای سرخوش در مراتع سرسبز.
تلاش برای دیدار خانواده فاطمه و پیگیری خبر از آنها فعلا ثمری ندارد، ميگویند اعضای خانواده اش به تهران رفته اند تا مقدمات سفر به اندونزی و تحویل گرفتن جسد را فراهم کنند. داستان فاطمه به شرحی که ميگویند این گونه است: سوار بر قایق مرگ با ۱۶۰ سرنشین از کشورهای ایران، عراق، افغانستان و سری لانکا، در آب های اندونزی، هنوز مانده تا جزیره کریسمس، اسیر موجهای اقیانوس ميشوند. دخترک نجات پیدا ميکند اما فاطمه نه.
روایت ها درباره مرگ او متفاوت است بعضی ميگویند در آب جان سپرد و بعضی ميگویند ابتدا از آب نجات یافت و بعد در بیمارستان جان داد. جسد را از اندونزی به ایران، به آبادان خواهند آورد. کاش چنین نمی کردند، کاش او را به سرزمینی که دیگر نمیخواست باز نمیگرداندند، ميگذاشتند اگر نه در زندگی، لااقل در مرگ در سرزمینی آرام گیرد که رویای زیستن در آن را داشت. افسوس فاطمه! مرگ تو تراژدی نسل ما شد، نسلی که برای خوب زیستن ناگزیر تن به موجهای مرگ ميسپارد. هنوز نمی خواهم باور کنم. کاش کسی بگوید خبر واقعیت ندارد.
http://www.iranpressnews.com/source/154093.htm