آرزوی آزادی؛ گزارشی از ندامتگاه زنان شهر ری

فرستنده خبر دلارام دره شویی ۱۳۹۵/۰۵/۲۸

nedamatgah shahre rey

خبرگزاری هرانا ـ درجاده ورامین قبل از ورود به قرچک، تابلوی ندامتگاه شهر ری خودنمایی می‌کند. ندامتگاهی که مختص زنان است. این زنان با اتهاماتی چون «قتل، سرقت و حمل و توزیع مواد مخدر و…» در آن محبوس و یا به اعدام محکوم‌اند و با ترس و دلهره از خطر مرگ شب را به صبح می‌رسانند. در این محل آزادی یک آرزوست. صحبت‌های چندتن از این زندانیان را در ادامه بخوانید.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایسنا، علت بیش از ۵۰ درصد از محکومیت زندانیان ندامتگاه شهرری در مواد مخدر نهفته است و مواد مخدر به عنوان جرم اول در این ندامتگاه محسوب می‌شود و جرم دوم سرقت است.

وارد کارگاه اشتغال (خیاطی) ندامتگاه شهر ری که می‌شوی، زنانی را می‌بینی که بعضی از آن‌ها مادرند و بعضی دیگر حتی سن‌شان به ۲۰ سال هم نمی‌رسد و بنا به اتفاق ناخواسته‌ای حال به طور عمد یا غیرعمد در این ندامتگاه محبوس شده‌اند؛ البته از یاد نبریم که هر کدام از این زنان شوق زندگی و امید به آن را فراموش نکرده  و در انتظار آزادی و با امید به زندگی دوران حبس را می‌گذرانند.

من می خواهم زندگی را از بیرون از زندان زندگی کنم

در میان زندانیان، زن فیلیپینی توجه‌ام را جلب می‌کند. او هم زمانی که متوجه می‌شود، خبرنگار  هستم غصه پر قصه خود را بازگو و درخواست کمک می‌کند.

می‌گوید که به علت ارتکاب جرم مواد مخدر محکوم به حبس ابد بوده و تاکنون ۷ سال است که در ندامتگاه شهر ری است.

می‌گوید: “دوست دارم یکبار دیگر طعم آزادی، زندگی و خوشبختی را بچشم و زندگی را از بیرون از زندان زندگی کنم”.

 تنها کمکی که از دستم بر می‌آید  گوش دادن به قصه او و تسکین دادنش است.

در حین بازدید اصغر جهانگیر رییس سازمان زندان ها به همراه هیات همراهش از این کارگاه، وی در جریان ماجرای این مددجو قرار می گیرد و از او می خواهد که  نام خود را بنویسد تا دستور پیگیری ویژه برای رسیدگی به پرونده او را بدهد.

تکلیف بچه‌هایم چه می شود؟!

یکی دیگر از زندانیان با نگاه التماس آمیز نزدیکم شد و گفت: “۵ ماه است که به اتهام مشارکت در قتل عمد شوهرم در زندانم و سه فرزند دارم و خودم ایرانی و همسرم افغانستانی بود. همسرم مواد مخدر استعمال می‌کرد و تعادل روحی و روانی نداشت و زمانی که با هم دعوا کردیم خودش را در خانه کشت و رگ گردنش را زد. من هم برای این‌که مرگش به گردنم نیفتد، گفتم که دوست شوهرم او را کشته است ولی اکنون به اتهام مشارکت در قتل عمد شوهرم در زندانم. من بی‌گناهم و دخالتی در مرگ او نداشتم. اکنون تنها نگرانی‌ام فرزندانم هستند. تکلیف بچه هایم چهمی‌شود”.

هر شب را با ترس و دلهره به صبح می رسانم

یکی دیگر از مددجویان گفت: “من به عنوان نگهدارنده مواد مخدر و حمل دو کیلو هرویین سه ماه است که حبسم و حکم اعدام برایم صادرشده است. هر شب را با ترس و دلهره به صبح می‌رسانم. من گول خوردم. از روی ناچاری این کار را کردم و تقاضا دارم که تخفیف مجازات دهند”.

نگرانم… نگران که مبادا آزادی را نبینم

در میان مددجویان دختر جوانی بود. نزدیکش رفتم و از او علت زندانی بودنش را پرسیدم. او که نگاهش سراسر غم و اندوه بود و گویا منتظر بود که دردلش را برای کسی بازگو کند، با روی باز از من استقبال کرد و گفت: ۲۴ سال سن دارم و شش سال است که به علت صدور چک بلامحل در زندانم. چک صادره (دو امضائه) و مبلغش بالا بود و شریکم فرار کرد و من ماندم. اعمال ماده ۲ قانون نحوه اجرای محکومیت های مالی مصوب ۷۷ شامل حال من شده است و تا زمانی که بدهی ام را پرداخت نکنم باید در زندان بمانم. خانواده ام تمام اموالمان را فروخته‌اند و اکنون فقط برای ۱۰۰ هزار تومان در زندان هستم.

دخترجوان گفت: من در این شش سال بزرگ شدم آن‌قدر بزرگ که خودم هم این بزرگ شدن را در چهره‌ام می‌بینم. این روزها و شب‌ها به امید آزادی زندان را می‌گذرانم و نگرانم  خیلی نگران که مبادا آزادی را نبینم.

ناپدریم در حقمان خیانت کرد

مددجوی دیگر با صدایی لرزان و با گریه گفت: “۸ سال است که در زندان به جرم مواد مخدر محبوسم و ناپدری‌ام مرا گرفتار کرده است. او در حقمان خیانت کرد و مواد مخدر را در خانه جاسازی کرد”.

این مددجو با گریه ادامه داد: “همسر و مادرم اعدام شدند. من نه وکیلی دارم و نه کسی را. تقاضای تخفیف مجازات را دارم”.

مددجوی جوان موضوع را به رییس سازمان زندان‌ها نیز گفت و  اصغر جهانگیز هم به وی  گفت که برای پیگیری موضوع نامه‌ای را بنویسد.

از کارگاه اشتغال و کارآموزی ندامتگاه شهر ری خارج شده و وارد حیاط زندان می شوم. آفتاب سوزان سر ظهر گرمایش در برابر داستان دردناک زندانیانی که خواسته یا ناخواسته گرفتار شده‌اند اثری ندارد.  اینجا در ندامتگاه زنان شهر ری، انسان‌هایی حضور دارند که هر لحظه آزادی برای‌شان آرزوست و به عشق این آرزو زندگی  را سر می‌کنند.