31 تیر 1392
مقدمه نویسنده – زن خوب و فرمانبر پارسا، کارهايي ميكند كه مرد پادشاه شود ، حالا خودش هم ملكه نشد چندان مهم نيست. در فيلمفارسي هاي قديمي، هر وقت بحث ظلم به يك زن بود جمله معروف “كرم از خود درخت است را از دهان قهرمان فيلم ميشنيديم” اما قصه غمگين خشونت عليه زنان و انواع پنهان و اشكارش، تنها در سرزمين ما نقل و نقالي نميشود، بلكه بارها شكل و رنگ عوض می کند. گاه به شكل ضرب و شتم فيزيكي، گاه تجاوز، گاه نبود شرايط برابر در انتخاب كار و محل زندگي و پايمالي حقوق مالي و قانوني، گاه در زندان عليه زندانيان زن به شكل انواع شكنجه ى روحي و جسمي از سوی نظام های قضايي و امنيتي مردسالار خودنمايي مي كند.
مقاله زیر که در دو بخش ارائه می شود، نگاهي اجمالي دارد به خشونت اعمال شده بر زنان در جامعه ايران. خشونتي كه گاه مانند شكنجه سفيد، غير قابل اثبات و پيگيري است و در قالب تبعيضات سازمان يافته ى دولتي و قوانين مذهبي، كلام و گفتار آزار دهنده دارد یا آزار مبتنی بر جنسیت است، مثل تهديد به دوري از فرزند و انواع خشونت خانگی که هنوز آمار روشني از آن وجود ندارد و مواردی چون نگراني از به هم خوردن كانون خانواده، آوارگي و سردر گمي فرزندان، ترس از ادامه و تشديد خشونت، باورهاي سنتي و مذهبي رايج ميان مردم، محدوديتهاي فرهنگي مثل عشيره و قبيله ای مانع طرح آشکار آن می شود،
در بخش اول این بررسی اجمالی، نگاهی داریم به نمونه های رایج خشونت علیه زنان در ایران .از خشونت های جبران ناپذير چون اسيد پاشي، محروميت از تحصيل، اجبار به ازدواج، برخورد قهر آميز با زنان تن فروش و معتاد و مبتلا به ايدز، تا مخالفت با اختیار بر تن و تمابلات جنسی و اعمال خشونت علیه زنان و دختران همجنسگرا و همچنین مسئله ي پوشش اجباري. و همچنین تابو كردن مسائل مربوط به جسم و جنسيت زنانه، تبليغات و پروژه هاي تلويزيوني و سينمايي كه در بسياري از موارد الگويي كاملن يكسان از يك زن ماسكه شده در زندگي ارائه می دهد.
در بخش دوم نگاهي داريم به آمارها و و انواع خشونتي كه به شكل فرم يافته توسط ارگانهاي دولتي از يك سو و خانواده ها با باور هاي سنتي و مذهبي شان از سوي ديگر ،عليه زنان و دختران اعمال ميشود. و نيز نشانه هاي سيستماتيك شدن و رواج آن را در طول سالهاي اخير بررسي ميكنيم.
در سرزمین من داستان جامعه و دولت ناهمساز با برابری و رشد و بالندگی زنان در کنار مردان آنقدر تکرار شد و فرم عوض کرد که جامعه زنان را به مبارزانی همیشگی برای حقوقشان تبدیل نمود. بیاغراق تمامی شواهد اجتماعی و قوانین مصوب در قانون اساسی نشان میدهد که زنان در ایران برای سادهترین حقوق خویش مثل حق مالکیت بر بدن، حق تملک فرزند، حق سفر و جابجایی، حقوق اقتصادی اجتماعی خود از ارث و دیه تا مهریه و نفقه، حق تحصیل و استفاده از امکانات کار برابر، همواره نگران بودهاند و مجبور به مبارزه.
تحلیل تاریخ پیدایش و آغاز این تحریم و تهدیدها و تلاش زنان و مردان برابری خواه و دستاوردهایشان، اطلاعات و تجربههای بسیاری میطلبد و صدها مقاله هم در شرح تلاش و رنج رفته بر زنان ایران در دورههای مختلف تاریخی این سرزمین کهن کم است. از این رو، نمیخواهم خیلی به عقب برگردم تنها از فشار و اجحاف بر جامعه زنان ایرانی در دورهای بحث میکنم که آن را خوب میشناسم و زندگیاش کردهام.
آغاز فصل پاییز و مدارس، بهار با تنوع رنگهای چشم نواز و زمستان و برف و یخ و تابستان که آفتاب و گرمایش ازدحام زندگی پیاده روها و خیابانها را چند برابر میکند، برای زنان ایران خبر تازهای از تغییر پوشش و تنوع در انتخاب طرح و رنگ به همراه ندارد. اجبار و اصرار در به سر کردن حجاب از سنین پایین علاوه بر ایجاد موانع روحی و روانی و سرکوب حس زیبایی پسندی و انتخاب گری، مشکلات بهداشتی چندانی نیز برای دختران، حتی در سنین پایین پیش میآورد. محرومیت پوست و مو از نور آفتاب، سختی حمل وسایل مدرسه با ان پوشش بلند (مانتو) و محدودیت در انتخاب رنگ، راهی است برای نهادینه کردن اندیشه نابرابری این کودکان دختر با همسالان پسرشان.
امام جمعه تهران در سال ۱۳۸۹ بد حجابی زنان را عامل وقوع بلایای طبیعی چون زلزله دانست، و امام جمعه مشهد در توضیح تجاوز دسته جمعی که برای تعدادی زن در یک مهمانی اتفاق افتاده بود، بیحجابی زنان را عامل تحریک متجاوزین دانسته و خودشان را عامل وقوع این حادثه دانست. سرزنشها و فشارهای خیابانی ماموران با طرح ویژه حجاب و عفاف تا آنجا ادامه پیدا کرد که قانون، جرایم نقدی برای زنان با پوشش متفاوت مصوب کرد و حکم زندان و شلاق را برای بدحجابی زنان در چندین مورد اعمال نمود. طرح گشتهای ارشاد همانطور که از نامش پیداست ناشی از اندیشه صغیر و ناقص العقل شمردن زنان است که سیستمی منظم و اداری را برای هدایت و ارشاد زنان الزامی و ضروری میبیند و در نهایت، تابستان ۱۳۸۷ یک سال پس از آغاز طرح، نیروی انتظامی از اختصاص بودجه ۱۰۳ میلیاردی تومان معادل ۶۰۰ میلیون دلار به این طرح و دایمی شدن آن خبر داد.
ترویج این چهره جدید از خشونتهای خیابانی تا آنجا ادامه یافت که به جای مبارزه و جلوگیری از آن، منظر و چهارچوبی قانونی یافت و دولت هم با هدف خانه نشین کردن زنان با بیتوجهی به آن دامن زد. به عنوان مثال در سال ۱۳۸۰ در شهر مشهد ۱۲ زن در نقاط مختلف شهر خفه شدند و جنازه آنها در خیابان رها شد و سیستم قضایی آن را پرونده قتلهای ناموسی نامید و در نهایت تنها فرد مظنون معترف شد که به گمان او باید این زنان محو میشدند.
ترویج این اعتقاد که آغاز فساد مردان نیز از زنان است در همه عرصههای تبلیغی نظام سایه افکنده است، از سینما و تلویزیون تا محدودیت نشریات و جراید، با موضوعیت ویژه زنان. همزمان با در پیش گرفتن این سیاست، سختگیریها در یکسان سازی پوشش، در سیستم آموزشی، از کودکستان تا دانشگاه ادامه دارد و همراه است با سیستمهای تنبیهی مانند حراست دانشگاه و مربیان تربیتی مدارس، که یکی از شرح وظایفشان همین مسئله حجاب و پوشش است.
این مسئله الزام در همراه داشتن اوراق شناسایی که نشان دهنده رابطه فامیلی افراد باشد برای زنان و مردانی که همراه هم در مکانهای عمومی مثل پارک خیابان و سینما ظاهر میشوند در واقع کنترل روابط و ایجاد محدودیتهای آشکار بیش از پیش و نیز نگاه صرفن، جنسی به روابط افراد را در مسئولین امر، به خوبی آشکار میکند.
انتخاب نوع پوشش و اجبار در پذیرفتن آن از همین نگاه جنسیتی سیستم جمهوری اسلامی به زنان سرچشمه میگیرد. در واقع تعمیم این نگاه جنسی است که به سیستمهای اداری و آموزشی و هنری مجوز میدهد که با هر شیوه سختگیرانه قانونی و غیر قانونی حضور و فعالیت زنان را در جامعه محدود کنند. به طور مثال تشکیل جلسه مدیران زن با کارمندان مرد. اساتید مرد با دانشجویان دختر و یا کار کردن مربیان ورزشی مرد با زنان ورزشکار و برعکس و یا تلاش مجلس برای جنسیتی کردن خدمات پزشکی در کنار تفکیک جنسیتی کردن رشتهها و مکانهای دانشگاهی گامهایی بود برای محدود کردن امکان استفاده از تواناییهای جمعیتی معادل بیش از ۵۰٪ جمعیت کشور.
مورد بسیار مهمی که باید در اینجا به آن اشاره کرد این است که با توجه به محدود کردن انتخابهای رشته و شهر و دانشگاه محل تحصیل (با توجه به سیستم بومی سازی و تقلیل یا حذف ظرفیت زنان، در برخی رشتههای دانشگاهی) بالطبع در آینده انتخاب شغل نیز برای زنان محدودیتهای مضاعفی خواهد داشت. حقوق نابرابر برای کارگران زن در شرایط مساوی با مردها، تصویب قوانین تشویقی برای زنان که به کارهای خانگی بپردازند، به بهانه امنیت بیشتر و اینکه مهمترین مسئولیتشان تربیت نسل جدید در خانواده است، آن هم در حالی که کوچکترین برنامهای برای بیمهٔ سلامت وبازنشستگی آنان اتخاذ نشده است، همه و همه باعث ایجاد محرومیت و محدودیت استقلال اقتصادی برای زنان خواهد شد، آن هم فقط به علت جنسیتشان.
جامعه و قوانین و حکومت مردسالار علاوه بر تمام ناموس پرستیهایی که زن را موجود پشت ویترین های شخصی پستوخانهها میداند، ظلم مضاعفی نیز در روشن کردن چراغ آینده این زنان وجود دارد و آن هم مشخصن جنسیتشان است. این موضوع در عرصههای هنر و فرهنگ هم بسیار فاحش تاثیر گذار بوده است. چندی پیش موضوع فساد بازیگران زن در سینمای ایران منجر به موضع گیری تعداد زیادی از بازیگران مطرح سینما و تاتر شد. طرح این موضوع توسط مسئولین سینما و همزمان شدن با تعطیلی تنها کانون واقعی و غیر دولتی حامی هنرمندان اعتراض جمعی آنان را برانگیخت ولی در نهایت با تایید حکم قضایی تعدادی از زنان هنرمند ممنوعالتصویر شدند یا از ایفای نقش در رسانههای عمومی مانند تلویزیون محروم شدند.
تابو کردن مسایل جنسی زنان و روابط زناشویی و حذف و سانسور آن در طول سالها از صحنه ادبیات و هنر و دانش تا آنجا پیش رفت که درس تنظیم خانواده که مربوط به آموزش این مسایل بود از دانشگاهها حذف شد و سخن گفتن پیرامون این مسایل تعبیر شد به دریدگی و وقاحت.
خودسانسوری جسمی و جنسی زنان منجر به بروز مشکلات خانوادگی بسیار در نسل جوان شد و به گفته آمار یکی از دلایل عمده افزایش طلاقها در ایران، مسئله هم آغوشی است. در یک دوره زمانی هم برای مسکن و نه درمان cd های آموزش مسایل جنسی توسط کارشناسان طراحی و در داروخانهها فروخته شد. دختران جوان ما جسمشان را هیچ وقت کامل کشف نمیکنند و برای سوالاتشان با روشهای غیر صحیح جواب مییابند. در واقع اجبار در فرم و رنگ پوشش، برشی است از منشوری که رنگهای زیستن و استقلال و لذت را برای زنان جامعه ایران تیره کرده است. اجبار در پذیرفتن الگوی پوشش و تلاش برای همسانسازی شیوه و شکل حضور زنان در ایران تا آنجا ادامه یافت که مراکز تولیدی لباس ملزم به ارایه الگو و طرحهای یکسان شدند و نصب مانکنها با ظاهر زنانه در ویترین مراکز خرید لباس ممنوع شد فرمانده پلیس فرودگاهها با افتخار از جلوگیری از سفر ۱۲۸ نفر، اخذ تعهد کتبی از ۶۷۹۹ نفر و تذکر به ۱۷۱ هزار و ۱۵۱ نفر به دلیل آنچه بدحجابی خواند در ۵ ماه اول سال ۱۳۸۷ خبر داد.
در برخی شهرها مانند گرگان و مشهد دادگاههای سیار برای رسیدگی به جرم زنان برپا شد. بررسی پرونده مأموریتهای نیروی انتظامی نشان میدهد سرکوب و دستگیری دختران جوان و زنان بیپناه امری بوده برای ارتقای درجه و صد البته سادهتر از تلاش برای دستگیری دزدان و اراذل و متولیان توزیع مواد مخدر و دیگر مجرمین. از این جمله میتوان به ارتقای درجه سردار رادان اشاره کرد که سختگیریهای افراطی پیرامون این مسئله را در پرونده خود دارد. برای این افراد حریم خصوصی معنایی ندارد در مواردی اتومبیل افراد به ویژه دختران جوان به بهانه عدم رعایت شئونات اسلامی توقیف شده است، و یا افراد برای برپا کردن مهمانی در خانه خود بازداشت شدهاند.
فشار بر زنان زندانی با هر اتهام برای رعایت پوشش ویژه با عنوان چادر و محدودیت ملاقات آنها برای تنبیه و اجبار در پوشش انتخاب شده نشان میدهد حکومت از اندک آزادی اندیشه و انتخاب هم به شدت وحشت دارد حتی در پشت میلههای زندان.
خشم و غضب خصمانه نهادهای انتظامی و امنیتی از یک سو و بیتوجهی حامیان قانون گزار زنان مجلس از سوی دیگر امید برای تغییر وضعیت ممکن را کمرنگ کرد. به طور مثال ۸ زن نماینده مجلس در دوره هشتم ابزاری فراهم کردند برای توجیه شرعی تمام قوانین ضد زن پیشنهادی در مجلس. مانند لایحه مربوط به حمایت از خانواده یا طرحهای توقف کنترل جمعیت و یا مسئله ازدواج موقت محصول حضور زنانی بود که نه تنها نماینده همجنسان خود نبودند بلکه ابزاری شدند در دست قانون گزارانی که اندیشه و شیوه مردسالارانه را در تمام مصوبات دنبال میکنند. کاهش ۳۳ درصدی حضور زنان در این دوره از مجلس شاید نشانهای از ناامیدی آنان است در احقاق حقوقشان از طریق قانون.
در این سالها من بارها مورد سرزنش قرار گرفتهام برای فرم پوشش و رنگ لباس ، از ممنوعيت جورابهای سفید در دبيرستان گرفته تا استفاده اجباري از چادر سیاه و کثیف با ارم مخصوص كه پوشش زنان زنداني در جمهوری اسلامی است، و امروز نمیدانم به واقع چه رنگهایی را برای لباس دوست دارم و جرات تجربه کردن بسیاری از رنگها را برای لباسهایم ندارم. هنوز هم نمیتوانم مثل دوستان غیر ایرانیم به راحتی در مورد دورههای ماهانه زنان حرف بزنم، هنوز هم وقتي به حرفهايشان از تجربه هاي جنسي مختلفي كه گذرانده اند گوش ميكنم ، گوشه لبم را گاز ميگيرم. حرف زدن از بسیاری چیزها برایم تابو است. این خودسانسوری و نشناختن کامل توانمندیها و ضعفهای فردیم بخش عظیمی از نتیجه تمام تبلیغات و فشارها و قوانینی است که طی سالها بر روح و فکر و جسمم، گذشته است. این همه، تنها برای زن بودن.
این حرمت شکنی از زنان و خرد کردن شخصیت و محدود کردن نقش اجتماعی زنان به شکل هدفمند دنبال میشود. زنان برای داشتن حق زندگی اجتماعی و هنری و علمی سالم و فعال در ایران باید بیش از هر توانایی فردی، مواظب ناموس جامعه مردسالار خود باشند. و این قصه غمگین داستانگویان همیشه تاریخ سرزمین من است، مادران امروز و آینده.
http://www.we-change.org/spip.php?article10625