فرستند ه خبر خانم دیانا تبریزی ۱۳۹۵/۰۳/۰۳
عمرم را با فلانی تلف کردم.»
این جمله را هرگز از یک مرد دگرجنسگرا نمیشنوید اما زنان اغلب چنین چیزی را میگویند. منظور از این حرف معلوم است: رابطهای جواب نداده چون در آخر آن، زن حامله نشده؛ آن هم در حالی که زن دارد به یائسگی نزدیک میشود و تخمکهایش را از دست میدهد.
زنان همه جا و همیشه این فشار را احساس کردهاند که باید بچه بیاورند. اما نظریه ساعت بیولوژیکی نظر نسبتا تازهای است و از سال ۱۹۷۰ آغاز شده. سال ۱۹۷۸ واشنگتن پست در نسخه متروی خود تیتر زد: «ساعتها برای زنان شاغل به صدا درآمدهاند». نویسنده مقاله، ریچارد کوهن نمیتوانست تصور کند که این مضمون به زودی چقدر مورد توجه قرار خواهد گرفت.
مقاله او با قرار ناهاری در رستوران با یک زن آغاز میشود: زنی که نماینده تمام زنان ۲۷ تا ۳۵ ساله است؛ زنی زیبا، با موهای تیره و قد متوسط. کتش را در میآورد. تن قشنگی دارد. رفتار خوبی هم دارد. پیشنهاد شغلی را میپسندد: چه شغل خوبی! احساس خوبی دارد اما بعد چشمهایش پایین میافتد.
-مشکلی هست؟
– من میخواهم بچه دار شوم.
کوهن تاکید میکند که تمام زنانی که او میشناسد میخواهند بچه داشته باشند فارغ از اینکه در یک رابطه رمانتیک باشند یا نه. کوهن مینویسد آنها صدای زنگ ساعت را شنیدهاند: چه ازدواج کرده باشند چه نکرده باشند. ساعت زنگ می زند. هر جا بروی صدایش میآید.
آمریکاییها اولین کسانی بودند که به این موضوع توجه کردند. دو دهه قبل از این ماجرا، میزان تولد کاهش پیدا کرده بود. در ۱۹۵۷ به دلیل جنبش فمینیستی و وجود وسایل پیشگیری از بارداری و قانونی شدن سقط جنین این روند آغاز شد. زنان بیشتری ازدواج و مادر شدن را به تاخیر میانداختند تا درس بخوانند و سر کار بروند. ۳۷ درصد زنان در سال ۱۹۷۷ بالای ۳۰ سالگی مادر شده بودند. آیا این پایان جهان بود؛ آن هم با قرص ضدبارداری و نه با بمب؟
این آمارهای نگران کننده با موضوع ساعت بیولوژیک میآمیخت. اما اغلب مساله فردی بود. رسانهها بر زنانی مانور میدادند که با وجود اشتغال بچهدار میشدند و به زنان هشدار میدادند که اگر بچه دار شدن را به تاخیر بیندازند، پشیمان خواهند شد. این فکر که زنی بخواهد اصلا بچه نداشته باشد، اغلب مطرح نمیشد.
در ۱۹۸۲، ژاکلین اسمیت هنرپیشه معروف، روی جلد مجله تایم با لباس آبی گشاد و شکم گرد در دست ظاهر شد. تیتر روی جلد این بود: «زنان شاغل باردار میشوند و در بارداری خوش پوشاند». داخل مجله، هشدار داده شده بود: «بسیاری از زنان دارند به پایان دوران باروری نزدیک میشوند.» اثبات اینکه ساعت بیولوژیکی وجود دارد به عنوان مدرکی بر این ادعا استفاده شده بود که زنان نمیتوانند خیلی فراتر از نقشهای سنتی شان پیش بروند. نویسنده مقاله، زندگی زنان را چنین تعریف کرده بود: یا مادر میشوند یا نمیتوانند مادر شوند.
با این که درآن دوران زنان میتوانستند با مردان بر سر مشاغل بالا رقابت کنند یا با هر کس خواستند بخوابند، عشق آزاد و فمینیسم نتوانسته بود بنیادهای این دیدگاه را از بین ببرد. زنان میتوانستند شلوار بپوشند، اما نهایتا باید حامله می شدند.
داستان ساعت بیولوژیک داستان دانش و سکسیسم است. اینکه چطور باورهایی که درباره جنسیت وجود دارد، میتواند بر تحقیقات علمی اثر بگذارد و اینکه چطور دستاوردهای علمی میتواند به بقای سکسیسم کمک کند. ما عادت کردهایم که مساله ساعت بیولوژیک را نه به عنوان یک استعاره که به عنوان یک فکت علمی درباره بدن انسان بپذیریم. اگر بررسی کنیم که این اصطلاح از کجا آمده، و چطور مورد استفاده قرار گرفته، در خواهیم یافت که ساعت بیولوژیک بیشتر یک مساله فرهنگی است تا یک مساله طبیعی، و نقش فرهنگی آن بر آزادی زنان اثر دارد.
ایده ساعت بیولوژیک زنان را به سمت مادر شدن هل داد، با این تفکر که گرچه برخی از باورها درباره نقش زنان تغییر کرده اما به هر حال تفاوتهای بیولوژیک وجود دارد: زنان باید زندگی عاطفیشان را طوری برنامه ریزی کنند که حواسشان به ساعت بیولوژیک هم باشد و قبل از اینکه خیلی دیر شود اقدام کنند. دیگر اینکه زنانی که خواستهاند با مردان رقابت کنند و مادر هم بشوند، این موضوع برایشان مزیتی نبوده است.
اینکه تفکر که زن بودن یک ضعف است در ایده ساعت بیولوژیک وجود دارد. این واژه را دانشمندان نخست برای نامگذاری ریتم شبانه روزی بدن انتخاب کرده بودند: سیستمی که براساس آن بدن به ما میگوید کی زمان بیدار شدن از خواب، کی زمان غذا خوردن و کی زمان دوباره خوابیدن است. در دهه ۱۹۵۰ نیروی هوایی آمریکا روی تحقیقات درباره ساعت بیولوژیک بدن سرمایه گذاری میکرد. دانشمندان به زودی داروهایی ساختند که کمک می کرد نیاز به خواب تغییر کند. ایده این بود که اگر بدانیم بدن چطور کار میکند، میتوانیم بر محدودیتهایش غلبه کنیم.
در دهه ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰ معنی این اصطلاح به چیزی تغییر پیدا کرد که ما امروز آن را میشناسیم: توصیفی بر نابارور شدن زنان. اما آیا زن بودن یک نقص است که زنان شاغل باید بر آن غلبه کنند و درمانش کنند؟
همزمان آنها مشغول خلق «حقایق» دیگری هم بودند: مثلا اینکه مردان به طور طبیعی خواهان رابطه بلند مدت یا بچه دار شدن نیستند و بدن شان این طوری برنامه ریزی شده است. در حالی که به زنان فشار میآمد که باید بچهدار شوند، به مردان دیکته میشد که رابطه جنسی بدون بچه داشته باشند. همان زمان در دانشگاهها نوعی روانشناسی تکاملی ایجاد شده بود که توضیح میداد روابط دگرجنسگخواهانه، مبتنی بر مصالحه مردان خواهان سکس بدون بچه و زنان خواهان حمایت است.
تا به امروز شواهدی که نشان دهد باروری زنان با سن کاهش پیدا میکند اثبات نشده و مبهم باقی مانده است. آنطور که جین تونگ، روانشناس اشاره میکند بسیاری از آمارهایی که درباره باروری زنان مورد توجه قرار گرفتهاند گمراه کنندهاند. او در مقالهای که سال ۲۰۱۳ در آتلانتیک منتشر شده، به نمونههایی از این آمارها اشاره کرده است. مثلا در یکی از آمارهایی که مرتب مورد استفاده قرار میگیرد گفته شده که یک نفر از سه زنی که بین ۳۵ تا ۳۹ سالگی برای حاملگی اقدام میکنند بعد از یک سال موفق به حاملگی نمیشوند. این آمار مربوط به آمار تولد در فرانسه در سالهای ۱۶۷۰ تا ۱۸۳۰ است. تونگ مینویسد: «به میلیونها زن گفته شده که باردار نخواهند شد، آن هم بر اساسا آماری که مربوط به زمانی است که برق نبوده، داروی آنتی بیوتیک نبوده و درمانهای ناباروی هم نبوده.»
نکته دیگر درباره این آمار این است که اغلب این آمارها از میزان مراجعه مردم به پزشک به دست میآید و مربوط به کسانی است که مشکل ناباروی داشتهاند، نمیتوان گفت کل جمعیت با چه وضعیتی روبه روست. چند درصد زوجها بچه دار نمیشوند چون خودشان نمیخواهند؟ چند درصد از روشهای جلوگیری استفاده میکنند؟ کنترل تمام این شاخصها ناممکن است.
اما مدرک محکمی که در این زمینه وجود دارد تعداد تخمکهای زن است که در طول زمان به پایان میرسد. زنان زیادی گزارش کردهاند که با به تاخیر انداختن بارداری به دلایل مختلف متوجه شدهاند که دیگر باردار نمیشوند. از این لحاظ نگرانی از ساعت بیولوژیک درست است. اما آنچه که از آن صحبت نمیشود این است: باروری مردان هم با افزایش سن کاهش پیدا میکند.
البته استثناهایی مشهوری هم وجود دارند؛ کسانی مانند چارلی چاپلین و پابلو پیکاسو که در پیری پدر شدهاند. اما این باور که باروری مردان غیرشکننده است نادرست است.
از ۱۹۸۰ تعداد زیادی از تحقیقات نشان دادهاند که اسپرم، تعداد و کیفیتشان در طول زمان تغییر میکند. فرزندان پدران مسنتر با ریسک اتیسم و بیماریهای مشابه بیشتر مواجهاند. اسپرمهای پیر تخمکها را در تلاش برای بارور کردنشان از بین میبرند. اما از این حقایق کمتر سخن گفته میشود. استفاده از کلمه مرد کنار ساعت بیولوژیکی آسان نیست چون جامعه فکر میکند این تنها زنان هستند که بدن دارند. بر اساس آمار انجمن درمانهای تولید مثل آمریکا، در ۴۰ درصد زرجهایی که برای درمان ناباروی مراجعه میکنند مشکل از زن است و در ۴۰ درصد مشکل از مرد و ۲۰ درصد مشخص نیست. زنان و مردان تقریبا به نسبت مساوی مشکل ناباروی دارند اما در اخبار رسانهها نمیتوان به این مساله پی برد. تصور بر این است که تولید مثل بیش و پیش از هرکس وظیفه زن است و هر مشکلی که پیش بیاید تقصیر زن است.
تغییرات اقتصادی هشدار میدهند که چطور کار و ساعت تنظیم شده است. اکنون فکر کردن به دلایل ناشناخته ای که باروری زنان را در طول زمان تحت تاثیر قرار میدهد در مقایسه با میزان ورود زنان به بازار کار تخصصی چندان اهمیت ندارد. زنان همچنان میزان زیادی از کار خانگی را انجام می دهند. یعنی به عبارتی گرفتارتر شدهاند و زمان کمتری در اختیار دارند.
کارهای تمام وقت زندگی قرن بیستمی را به دو نوع زمان بندی تقسیم کرده بود: زندگی بر مبنای ساعت و بدون ساعت. در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی کارهای بر مبنای ساعت مخصوص مردان بود و زنان در خانه کار می کردند؛ جایی که جامعه آن را خارج از ساعت تعریف می کرد و غیراقتصادی می دانست. کاری که زنان انجام میدادند کمتر کار کارگری به چشم میآمد و بیشتر مبنای عاطفی داشت. درآمد مرد برای تامین هزینههای خانواده کافی بود و مرد هزینه کارهای بدون درآمد همسرش را تامین می کرد. در ۱۹۷۰ شرایط اقتصادی به گونهای بود که دیگر درآمد یکی از زوجین هزینههای خانواده را تامین نمیکرد. از بین رفتن خدمات اجتماعی فشارهای بیشتری بر خانواده ها وارد کرد. خانوادههای سفیدپوست تحصیل کرده از اینکه زنان به محیطهای کاری مردانه راه پیدا کنند راضی بودند اما کار کردن زنان حاشیه نشین تنها از روی نیاز اقتصادی بود، نه از روی خواست آزادی و برابری.
محیطهای کاری شرایط خود را به نفع زنان تغییر ندادند، بلکه فشار بر زنان بیشتر شد: آنها باید شغل خود را حفظ میکردند و همزمان خانواده را هم نگه میداشتند. باید به خواستههای خانواده پاسخ میدادند و به ساعتهای کاری هم وفادار میماندند.
در ۱۹۸۹، آرلی هاشیلد جامعه شناس، کار خانگی زنان را «شیفت دوم» نامید. یک دهه بعد او دریافت که زنان شیفت سوم کاری هم دارند. آن هم زمانی است برای کنترل و اداره احساساتی که در شیفت اول و دوم به سراغ زنان میآید؛ احساس گناه و خشم ناشی از اینکه «داشتن همه چیز» به معنی انجام دادن «همه کارها»ست. بحث درباره ساعت بویلولوژیکی کمک کرد که دشواری ایجاد تعادل میان کار و زندگی به آسیب شناسی زنان مبتلا به این وضعیت منجر شود.
این مساله نشان داد که درگیری اصلی، ترجیحات اجتماعی است. کشوری مانند آمریکا که موافق هیچ نوع مرخصی تولد فرزند نیست و حمایتی از فرزندان نمیکند، امکان رقابت اقتصادی را از زنانی که میخواهند مادر هم باشند گرفته است. ترس از ساعت بیولوژیکی با تصویرسازی تخمدان زن به شکل یک بمب ساعتی، هر زنی را مسوول نزدیک شدن به پایان این زمان کرده. خیلی از زنان شاغل این را پذیرفتهاند. آنها خواهان مرخصی زایمان بهتر و کمک هزینه دولتی برای فرزندان نیستند. به جایش به حرف متخصصانی گوش میکنند که به آنها میگویند: «مشکلی در تو وجود دارد اما خوشبختانه یک راه حال هم هست، گران و جدید.»
پزشکان موضوع آی وی اف را چند ماه قبل از زمانی که روزنامه نگاران بر موضوع ساعت بیولوژیک دست گذاشتند مطرح کردند. جولای ۱۹۷۸ اولین نوزاد لوله آزمایشی جهان لوییز براون در انگلستان به دنیا آمد. او به واقع یک دستاورد جهانی بود.
هیچ کس بهتر از گزارشگرانی مانند ریچارد کوهن که درباره ساعت بیولوژیک مطلب مینوشتند نمیتوانست برای آی وی اف بازاریابی کند.
آی وی اف برای حل مشکلات خاص پزشکی ایجاد شده بود. مادر لوییز براون نمیتوانست باردار شود چون لولههای فالوپش مسدود بود. سال ۱۹۸۱ محققان دریافتند که چطور از هورمون ها برای شبیه سازی تخمکگذاری استفاده کننند تا به موجب آن هر زن در هر مرتبه تخمک گذاری تخمکهای بیشتری آزاد کند. به جای تکیه بر روند طبیعی قاعدگی، دکترها شروع کردند به استخراج مواد ژنتیکی از مریضهایشان. به زودی، آنها موفق شدند آی وی اف را به تمام زنان بفروشند. در ۱۹۸۳ دکتر سوگی آرال و ویلیارد کیتس، از مرکز کنترل بیماریهای واشنگتن، مقالهای منتشر کردند درباره اپیدمی شدن ناباروری. این مقاله بسیار مورد توجه قرار گرفت. نگرانی از ناباروری گسترش یافت و به صنعت درمان ناباروی کمک کرد تا بیشتر رشد کند. تا میانه دهه ۸۰ کلینیکهای ارائه کنننده آی وی اف در سراسر آمریکا گشایش یافتند. همزمان اهدای تخمک و رحم جایگزین هم رواج یافت. تزریق اسپرم و سیتوپلاسمی(روشی برای تزریق مستقیم اسپرم به تخمک) رواج یافت.
آی وی اف به بارداری زنان بسیاری کمک کرد اما روش ارزانی نبود. در آمریکا در سال ۲۰۱۵ متوسط هزینه برای یک دوره آی وی اف ۱۲ هزار و ۴۰۰ دلار است به اضافه ۳ تا ۵ هزار دلار هزینه دارو. خیلی از بیماران مجبورند بیش از یک بار این عمل را انجام دهند و تنها تعداد اندکی از بیمهها هزینه آن را میپردازند. در بریتانیا هزینه متوسط این عمل ۴ تا ۸ هزار پوند است. این عمل ریسکهای عاطفی و جسمانی هم دارد.
در پژوهشی که در فاصله سالهای ۱۹۹۱ تا ۲۰۱۰ انجام شده، مشخص شده زنانی که آی وی اف انجام دادهاند ۳۷ درصد بیشتر از باقی زنان به سرطان تخمدان مبتلا میشوند. اینکه این مساله به دلیل انجام آی وی اف است یا مشکلات ناباروری آنها نتیجه یک شرایط زمینهای تشخیص داده نشده، قابل تشخیص نیست.
فرهنگ ما این موضوع را که زنان به خاطر باردار شدن رنج بکشند تحسین میکند. همچین این روشها بسیار سودآورند تا جایی که تعداد کمی از محققان به فکر جایگزین آنها افتادهاند. اگر مردی عامل ناباروی یک زوج باشد، یک مرد مجبور به انجام آی وی اف نیست. تکنولوژیهای ناباروری به عنوان بازارهایی برای دور زدن بیولوژی توصیف میشوند اما در واقع این موفقیت چندان بالا نیست. پژوهش اخیری نشان میدهد که تنها ۳،۹ درصد زنان بالای ۴۲ سال با آی وی اف موفق به بارداری میشوند. اگر زنی که چنین روند درمانی را شروع کرده ببیند که موفق نمیشود، ناامید خواهد شد، چون همین که تکنولوژی های معجزهسان وجود دارند، این احساس را به او میدهند که شکست تقصیر اوست.
مثل هر صنعت دیگری صنعت درمان ناباروری هم میخواهد سود کند و بازار تازه ای به دست بیاورد. مطالعات نشان دادهاند که زنان عصر جدید از سنین پایینتر نگران ناباروری خود هستند. در سال ۲۰۰۲ مرکز کنترل بیماریها وسازمان ملی کنترل خانواده گزارش دادند که در آمریکا تعداد زنان ۲۲ تا ۲۹ ساله ای که معالجات ناباروی انجام دادهاند نسبت به ۷ سال گذشته دو برابر شده است و به ۲۳ درصد رسیده است. در سال ۲۰۰۶ یک مجله تخصصی ناباروی دریافت که ۴۶ درصد خوانندگانش زیر ۳۰ سال هستند.
در دهههای گذشته، تکنولوژی ها درمان ناباروی کسانی را هدف گرفتهاند که شاید اصلا به آن نیاز ندارند. فریز کردن تخمک، عمدتا زنان شاغلی را هدف قرار داده که ممکن است بعدا بخواهند باردار شوند. در سال ۲۰۱۴، شرکتی به نام «باروری خودگردان» بانک تخمکی را پایه گذاری کرد که از طریق آن پزشکانی که تخمک فریز میکنند به هم مرتبطند. هدف این بانک زنانی هستند که هیچ نوع مشکل ناباروی ندارند.
اما حتی زبان این صنعت درباره زنان و مردان تفارت دارد، تخمک یک «هدیه» است و اسپرم یک «سهام». بیمه هم استعارهای است از فریز کردن تخمدان. کلینیکهای ارائه دهنده این خدمات معمولا از اصطلاحات تخصصی اقتصادی در تبلیغات خود استفاده میکنند. آنها با اصطلاح دارایی یخ زده شوخی میکنند و از «مصون سازی خود در برابر ریسک» سخن میگویند. فریز کردن تخمک یک «انتخاب» نیست بلکه یک «امکان» است؛ به همان معنایی که وال استریت این اصطلاحات را به کار میبرد. زنی که تخمک خود را فریز کند، ۱۵ هزار دلار به اضافه هزینه سالانه نگهداری میپردازد تا بعدا بتواند به تخمک خود دسترسی داشته باشد.
فریز کردن تخمک هم مثل آی وی اف نخست برای موارد خاص ایجاد شد، مثل زنان جوان مبتلا به سرطان که تحت شیمی درمانی قرار میگیرند. اما در سالهای اخیر این روشها حتی برای زنان سالم هم استفاده میشود. آنها زنان را تشویق میکنند که هر چه زودتر برای فریز کردن تخمکهایشان اقدام کنند.
سال ۲۰۱۲ زمانی که گوگل، فیس وک و سی تی بانک اعلام کردند که میخواهند ۲۰ هزار دلار برای فریز کردن تخمک کارکنان زن خود اختصاص دهند، خیلی از مردم این را معجزهای برای حل مشکل نابرابری جنسی دانستند. مجله تایم گزارشی منتشرکرد با این عنوان: «فریز تخمک برابری ساز بزرگ خواهد بود».
در رسانهها زنانی که تخمک خود را فریزکردهاند می گویند که این کار آنها را توانمند کرده است، آنها نسبت به آینده شغلی خود کمتر از زندگی عاطفی شان نگرانند چون ساعت بیولوژیکیشان دارد بلندتر و بلندتر زنگ می زند.
سال ۲۰۱۳ سارا الیزابت ریچاردز کتابی به نام «مادری در وقت اضافه» نوشت. در این کتاب پنج زن که تخمک خود را فریز کردهاند حضور دارند. نویسنده خود میگوید که خودش هم برای انجام این کار تحت فشار است. فریز کردن تخمک بر پشیمانی او از رابطه ۲۰ سالگیاش که در آن او بچه نمیخواست و بر پشیمانیاش از رابطه ۳۰ سالگی با مردی که نمی دانست بچه میخواهد یا نه، مرهم گذاشته و او حالا در ۴۲ سالگی امیدوار است که شریک خود را پیدا کند. اینجا فریز کردن تخمک کمتر با هدف ماندن در بازار کار و بیشتر به معنای ادامه تلاش برای یافتن شاهزارده قصه هاست.
زنانی که در تبلیغات فریز کردن تخمک حضور دارند از آن به عنوان انتخاب یا عامل قدرتمند ساز زنان نام میبرند در عمل اما این شیوه بازتولید کننده کلیشههای جنسی درباره تولید مثل زنان و عشق است. هرچه این روش عادیتر شود، این فکر هم بیشتر تقویت میشود که زنان باید علاوه بر کار و اشتغال، مسوولیت تولید مثل را هم به عهده بگیرند. موقعیتها تبدیل به اجبار می شود: اگر در شرکتی که فریز کردن تخمک را پیشنهاد میدهد، زنی این پیشنهاد را نپذیرد، در شغل خود جدی تلفقی نمیشود. هزینه کردن هزاران دلار برای اینکه نیروی کار احساس راحتی کند و به این ترتیب مطمئن باشی که زنان را در سالهای باروری شان در سر کار خواهی داشت.
در آمریکا اکتون بیش از نیمی از نیروی کار زن هستند و در بریتانیا بیش از ۶۷ درصد آنها خارج از خانه تمام وقت کار میکنند. تغییر در سیاستها و ایجاد خدمات بهداشتی و پزشکی بهتر و مرخصی زایمان بهتر است یا تکنولوژی فریز کردن زمان؟ کدام پاسخ مشکلاتی است که زنان در محیط کار ایجاد میکنند؟
فهم اینکه چرا زنان می خواهند تخمکشان را فریز کنند ساده است، اما فریز کردن مشکل را حل نمیکند تنها مساله را به تاخیرمیاندازد.
نقش ساعت بیولوژیکی این بود که نقش زنان را در تولید مثل طبیعی جلوه دهد و مسوولیت آن را به دوش زنان بیندازد. مسوولیتی اخلاقی و عملی: اگر الان برای زندگی ات برنامه ریزی نکنی، شایسته آنی که بیچاره و تنها بمانی. این افسانه که مسوولیت تولید مثل تنها بر دوش زنان است، بار سنگینی بر دوش زنان گذاشته است و رابطه عاطفی زن و مرد را هم تحت تاثیر قرار داده است.
آیا سادهتر و صادقانهتر نیست که بپذیریم زن و مرد هر دو بدنهایی دارند که پیر میشوند؟ سادهتر نیست که بگوییم بیشتر انسانها درباره احترام و محبت و صمیمیت خواستههای یکسانی فارغ از جنسیت خود دارند؟
این مقاله در گاردین منتشر شده است و بخشی از کتابی از همین نویسنده است که به روزی منتشر خواهد شد.