روایت های تازه پسران و دختران از دستمالی های خیابانی

ارسال کننده:خانم سمیرا اطاعت 5 تیر

ایران وایر : روزهای داغ اواخر شهریور است و نمایشگاه های محلی کارشان را برای فروش لوازم التحریر شروع کرده‌اند. من یک دختر بچه‌ام نه ساله‌ام یک بلوز سفید آستین بلند و شلوار لی پوشیده‌ام و روسری کوچکی با طرح میکی‌موز به سر دارم. ازدحام جمعیت زیاد است و وسط جمعیت به جامدادی‌های طرح مدرسه موش‌ها و کاغذ کادوهای رنگی نگاه می‌کنم. مامان جلوتر در صف صندوق ایستاده که ناگهان احساس می‌کنم دستی از پشت. .. شوکه شده‌ام، اما هنوز در شوک آن لحظه‌ام که دوباره این حرکت تکرار می‌شود. این بار رویم را برمی‌گردانم تا صاحب دست را شناسایی کنم. مرد جوان بلند قدی را می‌بینم که تا نگاهش می‌کنم به سقف خیره می‌شود. چند تانیه بعد دوباره این حرکت تکرار می‌شود. ضربان قلبم تند می‌شود. خدای چه کنم؟ خودم را به زور از میان جمعیت رد می‌کنم و جلوی مادرم می‌ایستم. آنقدر متوجه موضوع نشده‌ام که مدام فکر می‌کنم تقصیر خودم است. احساس گناه تا چند شب خواب را از چشمانم می‌گیرد.  این تصویر هنوز با جزئیات در ذهن من زنده است.

این تنها یکی از خاطراتی است که بعد از انتشار گزارش «انگشت‌های هرز، روایت دختران از دستمالی های خیابانی» به دست «ایران وایر» رسیده است.
پس از انتشار این گزارش، دختران و پسران زیادی از شهرهای مختلف از دستمالی‌ها و آزارهای خیابانی نوشته‌اند. بعضی با اولین باری که با این حادثه رو.‌به رو شده‌اند، اغاز کرده‌اند. اکثر انها تاکید کرده‌اند با گذشت سالها از این موضوع هنوز ان خاطره را با  جزئیات به یاد دارند و یادآوری‌اش غمگین‌شان می‌کند. مثل فرشته که نوشته: «دوازده ساله بودم همراه مادرم سوار اتوبوس شده بودم که احساس کردم کسی باسنم را به ارامی لمس می‌کند. انقدر برام عجیب بود که با تعجب نگاه کردم . یک کارگر سی وپنج ، چهل ساله  را دیدم که با لبخند زشتی نگاهم می‌کرد وقتی دوباره تکرار کرد من با ترس و تعجب به مادرم نگاه ردم. زبانم بند آمده بود و نمی دانستم باید چه عکس العملی نشان بدهم، فقط  خودم را به مادرم نزدیکتر کردم ولی آن مرد به کارش ادامه می‌داد و هر بار بیشتر لمسم میکرد من بغض کرده بودم و از شرم اشک میریختم وقتی پیاده شدم دوباره به مرد خیره شدم و هنوز چهره اش را کاملا بخاطر دارم این حس و حالت بد و ترس ناشی از آن  تعرض سالها با من بود.»
این تنها باری نبوده که فرشته این چنین ازار دیده است: « در سن شانزده سالگی یکبار که از خیابون نسبتا کم ترددی عبور میکردم صدای پای کسی را شنیدم که از پشت سرم به من نزدیک میشد فکر کردم شاید کسی با عجله میخواهد از کنارم رد شود ولی در عرض چند ثانیه مردی از پشت بغلم کرد و تمام بدنم را با شهوتی چندش اور و وحشیانه لمس کرد جوری که زمین خوردم. انقدر وحشت زده بودم که فقط جیغ میکشیدم و بعد از چند ثانیه ارام به راه خودش ادامه داد و من با تمام وجودم و گریان فریاد میزدم و به سمتش می دویدم، میخواستم بکشمش دلم میخواست بزنمش، اما مرد فرار کرد و ناپدید شد وسط خیابان با لباسهای پاره و خاکی فقط گریه میکردم، سه پسر جوان با متلک ها و حرف های زشت تحقیرم کردند با اونها هم دعوا کردم و فحش هایی نثارشون کردم که گستاخانه بود، انقدر گریه کردم که یکی از آنها دلش سوخت و  پرسید چه اتفاقی افتاده؟»
نرگس هم نوشته‌اش را با اولین بار شروع کرده است: «اولین بار وقتی ٧ سالم بود و با دامن جدیدی که مادرم برایم خریده بود، برای بازی کردن به گوچه رفته بودم با مزاحمت و آزار مواجه شدم، مردی شاید ٣٠ ساله ، به طرفم امد و به پاهام دست زد، من لال شده بودم، وسط کوچه زیر افتاب ظهر همینجوری خشک شده بودم و چشمم پر اشک شده بود ولی نمیتوانستم حرف بزنم ، کاملا لال ! به زانوها و پاهام دست کشید و رفت ….. هیچی نگفتم ! خیلی ترسیده بودم ، بعدها به این فکر کردم که اگه داد میزدم حتما یکی میومد کمکم و مرد فرار می کرد.» بزرگتر که می‌شود تصمیم می‌گیرد در برابر این آزارها دیگر آرام نماند: «وقتی ٢٠ سالم بود تو تاکسی مردی که کنارم نشسته بود سعی کرد از زیر کیفش به سینه ام دست بزنه، وقتی مطمئن شدم به راننده با تحکم گفتم که همین الان نگه دارد، بعد هم گفتم که این مرد را از ماشین بیرون بیندازد. چون دارد مزاحمم می شود…. مرد اعتراض کرد. گفت: دروغ میگویی، گفتم: ساکت شو، پیاده نشد در نتیجه من خودم پیاده شدم و به زنی که تو تاکسی بود، گفتم مواظب خودش باشد، زن هم با من همراه شد و از ماشین  پیاده شد و راننده از اینکه با مرد برخورد جدی نکرد و دوتا مسافر از دست داد، به شدت ناراحت شد. از اینکه مرد را سرجایش نشاندم، احساس خوبی داشتم. یکبار هم داخل مترو، مردی از پشت بهم دست زد، در جا دستش را  گرفتم و مامور را صدا کردم»
او معتقد است که با اعتراض می‌شود جلوی وقاحت این افراد ایستاد: «شاید از نظر قانونی و مسیر شکایت و شکایت کشی راهی طولانی در پیش داشته باشیم ، ولی با اعتراض می شود  جلوی وقیح تر شدن این افراد را گرفت و شاید بعضی هاشون از ترس داد و بیداد ما دیگر دست از این کار بردارند و به حریم ما تعرض نکنند. من هیچ‌وقت سکوت نمی‌کنم.»
ماندانا هم اولین بار وقتی ده ساله بوده و با لباس مدرسه سرخوش و قدم زنان به سمت دبستانش می‌رفته این تجربه تلخ را از سر گذرانده است:«دو باغبان شهرداری از پشت به او حمله می‌کنند. یکی دستش را دور گردنش حلقه می‌کند: شروع کردم فریاد زدن و مردم ریختند و دنبالشان کردند. بعدش را نفهمیدم چه شد اما از همان موقع، هر وقت کسی مزاحمم می شد،به تلافی آن روز که تنوانستم از خودم دفاع کنم حتما کتک مفصلی به او می زدم.»
سارا هم خاطرات زیادی از آزارهای خیابانی نوشته از شنیدن انواع متلک تا تماس دست‌هایی که به قول خودش هرز شده‌اند: « این روزا محل کارم نزدیک بازار تهران تو کوچه مرویه. یه بار از بس پشت سر هم و بی وقفه بهم متلک گفتن عصبانی شدم و داد زدم ای بابا مگه شماها آدم ندیدین تاحالا؟ یه موتوری از کنارم رد میشد. برگشت نگام کرد و گفت بتمرگ تو خونت تا حرف نشنوی!»
بسیاری فکر می‌کنند این دستمالی‌های خیابانی فقط خانم‌ها را مورد اذیت قرار می‌دهد اما خاطره رضا این موضوع را از اساس نفی می‌کند: «کلاس اول راهنمایی بودم و اولین سالی بود که اجازه داشتم بدون سرویس به مدرسه بروم. باید برای رفت و امد به مدرسه سوار تاکسی می‌شدم. ان زمان هنوز در صندلی جلوی تاکسی‌ها دو نفر کنار هم می‌نشستند، من هم کنار یک مرد مسن نشسته بودم. مرد دستش را بین دو پای من گذاشته بود و در کل مسیر پاهایم را می‌مالید. رویش را به سمت راننده کرده بود و جوری وانمود می‌کرد که انگار فقط حواسش به گفت‌وگو با اقای راننده است. موقعی که به راننده گفتم نگه دارد، نیشگونی از پایم گرفت. من تعجب کرده بودم ولی واقعا آنوقت نمی‌فهمیدم که ان مرد با من چه می‌کند.» رضا حالا یک فرزند هفت ساله دارد و می‌گوید: «مدام حواسم به پسرم هست و به او گفته‌ام هر کس پاهایت دست زد یا اندام خصوصی‌ات را لمس کرد حتما به من خبر بده. ما از هیچ‌چیز خبر نداشتیم و احساس عذاب وجدان می‌کردیم. این بچه‌ها اگر بیشتر بدانند، حتما واکنش بهتری نشان می‌دهند و مثل ما دچار احساس گناه نمی‌شوند.»
سهند اما تجربه تلختری دارد. او یکبار توسط فراش مدرسه شان مورد آزار قرار گرفته است: «مدرسه ما یک زیرزمین بزرگ داشت که پر از نیمکت شکسته و تخته سیاه و … بود. بچه‌ها دوست داشتند به این زیرزمین سرک بکشند اما همیشه درش قفل بود. یکبار فراش مدرسه که حدودا چهل ساله بود به من گفت: دوست داری داخل زیر زمین را ببینی. من هم کلی خوشحال شدم. وقتی داخل زیر زمین شدم خودش را از پشت به من چسباند و شلوارم را پایین کشید.» سهند در برابر این اتفاق سکوت نکرده و همان روز موضوع را برای پدرش تعریف کرده: «فراش از مدرسه ما اخراج شد و پدر و مادرها در جریان این موضوع قرار گرفتند. نکته غم انگیز ماجرا این بود که خیلی از پدر و مادرها کنجکاو شده بودند و از بچه‌هایشان درباره فراش مدرسه سوال کرده بودند. معلوم شد او این کار را با بچه‌های دیگر هم انجام داده بود اما انها از ترس به هیچ‌کس چیزی نگفته بودند.»
دکتر ح.رحیم زاده روانپزشک معتقد است که دست‌ مالی‌های یا “مالش دوستی” (frotteurism) از طرف بیماران اختلالات روانی صورت می‌گیرد: «مالش دوستی جزو اختلالات پارا فیلیا )انحراف جنسی) طبقه‌بندی می‌شود. مالش دوستی برانگیختگی شدید جنسی منجر به مالش یا تماس  نسبت به شخصی است که ار این کار  رضایت ندارد و در مکان های عمومی و شلوغ مثل مترو، اتوبوس و… دیده می‌شود. این علائم  حداقل به مدت شش ماه  باید در فرد بیمار وجود داشته باشد و شخص پس از این رفتار کاهش عملکرد و یا استرس قابل توجهی دارد » او معتقد است که معمولا افرادی که این اختلالات را دارند می‌توانند، همزمان هایپر سکشوال، اختلالات شخصیتی ضد اجتماعی یا سابقه مصرف مواد  و… را داشته باشند. معمولا اولین علائم این بیماری در اوایل بلوغ اتفاق می‌افتد و فرد نسبت به اعضای خانواده، هم کلاسی‌ها و معلمان این رفتارها را نشان می‌دهد. طبق تعریف DSM5 ( راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی) سی درصد مردان دچار چنین اختلالی هستند.
دکتر رحیم زاده البته این بیماری را قابل درمان می‌داند و می‌گوید: «راه های درمان این بیماری شامل رفتار درمانی و شناسایی محرکها و بازسازی رفتار و البته دارو درمانی است.»
با این حال در حال حاضر مکانیسم اجتماعی یا تمایل شخصی برای توجه به چنین بیماری هایی وجود ندارد و کماکان به فهرست قربانیان این بیماری افزوده می شود، قربانیانی که کامنت های رسیده به ایران وایر تنها بخشی از رنج های آنان را بازگو کرده است.