آتنا فرقدانی؛ یک قدم تا مرگ

ارسال کننده :آقای محمود نعیمی 1 Esfand

محمد نوری زاد در صفحه فیس بوک خود در خصوص اعتصاب غذای آتنا فرقدانی نوشت: یک: آتنا فرقدانی دختری لطیف و هنرمند و تُرد و شکننده و سر به زیر و درسخوان بود. مآمورانِ بی خرد اطلاعات و سپاه اما با شلتاق ها و عربده های اسلامی خود او را به کله شقی وا داشتند. او اکنون توفانی است. سیل است. ویرانگر است. آتنای تُرد و شکننده، امروز بمب اتمی از وزن شصت کیلویی اش برساخته و تا آن را بر دم و دستگاه اسلامیِ این نظامِ جفا پیشه ننشاند، از پای نمی ایستد. تا چندی پیش، در هر تماسی که از زندان می گرفت، من او را از ورود به چرخه ی فرساینده ی اعتصاب غذا باز می داشتم. او را به ورزش و حتی تدریسِ نقاشی به بانوانِ زندانی ترغیب می کردم. اما چه کنم که یک قاضیِ ابله و دمِ دستِ اطلاعات و سپاه با او لج کرد و این دختر مهربان و نازنین را به وادی اعتصاب و مرگ کشاند.

چهارشنبه ی گذشته از زندان زنگ می زنند و از پدر و مادر آتنا می خواهند که خود را به زندان قرچک برسانند. پدر و مادر شتابان می روند. مأموران جسم بی رمق آتنا را می آورند تا با پدر و مادر دیدار کند. او با همان رمقی که نداشته از پدر و مادرش می خواهد که سخنی از توقفِ اعتصاب با وی نگویند. و گفته که چندی دیگر برای تحویل جنازه اش مراجعه کنند. در تماس بعدی، از پدر و مادر آتنا می خواهند که فرد با نفوذی را معرفی کنند تا با آتنا ملاقات کند و او را از یک قدمی مرگ باز بگرداند. من – نوری زاد – اعلام آمادگی کردم. آتنا مختصری به سخن من متمایل است. شاید در این تنگنای وقت بتوانم او را به زندگی باز بگردانم. اگر که آن قاضیِ بی خرد دست از بلاهت و لجاجت بکشد. هم حضور مرا در زندان قرچک تحمل کند و هم خواسته ی بدیهیِ آتنا را بر آورد. آتنا مگر چه می خواهد؟ او می خواهد به زندان اوین و به بند بانوان آنجا بازگردانده شود. خواسته ی زیادی است این؟

دو: سخنگوی دولت روحانی گفته: در پنج شش سال از دوره ی احمدی نژاد، هفتصد میلیارد دلار از پول مردم ” خورده و قورت داده شده”. می گویم: ما از عمق جیبِ آخوندها یک چیزهایی شنیده بودیم اما ظاهراً به جیب جناب رهبر و آقا مجتبی و سرداران سپاه توجه نکرده بودیم.

سه: راز این ریزگردهایی که هر ازگاه از هشتصد تالاب خشکیده ی کشور و تالاب های خشکیده ی کشور بی بزرگتر عراق به یک نسیم از جا بر می جهند و روز روشن را بر مردم ایران و مردمان همجوار سیاه می کنند، نه در فعل و انفعالات جوی و ارضی، بل در حماقت مردمی است که ” آخوند” را بر مقدرات خود مسلط کرده اند. می گویم: آخوندهایی که از کشورداری و سیاست و اقتصاد و اساساَ از انسانیت بویی نبرده اند، با گماردنِ همدیگر بر سر منصب های کلیدی کشور، سال به سال در این سی و شش سال، کشور را به قهقرا برده اند و در انتهای جدول بی خردی جا داده اند. این ریزگردها، اراده ی همان ” خاک بر سر” ی است که قدیم ترها جماعتی از مردمان به ناسزا بر هم می باریدند.

چهار: آخوندی به اسم آیت الله موحدی کرمانی که اطمینان دارم بیست دقیقه نمی تواند با جوانان بیست ساله و منتقد ما سخن به درستی و عقل بگوید، در آمده که: نمایندگان مجلس خبرگان در نسبت با رهبر معظم هیچ غلطی نمی توانند بکنند. این سخن را با دو پهلو می شود رصد کرد. یکی این که: نمایندگان خبرگان همگی در منگنه ای از چنگال های خونین سپاه و اطلاعات گرفتارند. که تا بخواهند از رهبر بپرسند: چرا، فی الفور سر به نیست شده اند و آبرویشان بر طبق نهاده می شود. دیگر این که: مقام شامخ جناب رهبر آنچنان بزرگ و سترگ است که اگر هم نماینده ای بخواهد غلطی بکند، هیچ از پیش نمی برد. هر یک از این دو که درست باشد، بقول جوانها، همه ی ریزگردهایی که از تالاب های خشک شده ی شادگان و هور العظیم و هور الهویزه بر می خیزند توی حلقم.