به مناسبت آغاز به کار سمينار زنان ايرانی در فرانکفورت
میدانم که نوشتن چنين مطلب انتقادی نسبت به برخی برخوردهای ناسالم در جنبش فمينيستی زنان خارج از کشور ممکن است پیآمدهای خوبی برای من نداشته باشد و شاهد برخوردهای تندی از جانب برخی زنان فمينيست باشم، اما با علم به همهی اين مسائل، خوشحالم که يکی از نادر زنانی هستم که با شهامت اينگونه برخوردهای ناسالم در جنبش زنان فمينيستی (خارج) را بيان میکند.
من به عنوان يک عضو کوچک خانوادهی بزرگ رسانه و به عنوان يک زن از جامعهی ميليونی زنان ايرانی در قبال زنان جامعهام احساس مسئوليت میکنم و به همين دليل هم از قلم و جايگاه خود درد و مشکلاتی را که میبينم، بيان میکنم.
ابتدا توضيح کوچکی در بارهی سمينار امروز در فرانکفورت.
بيش از ۲۵ سال است که زنان ايرانی در آلمان هر سال سميناری برگزار میکنند و هر بار زنان ايرانی در يک شهر مسئوليت برگزاری را با يک موضوع خاص که قاعدتا بايد موضوع مربوط به زنان باشد، به عهده میگيرند. اين بار موضوع سیوهشتمين دوره اين سمينار در فرانکفورت “دادخواهی خانوادههای قربانيان و مسئوليت شهروندی و تجربه زنان” است. جالب اينجاست که چطور وقتی در جنبش سال ۸۸ برخی از زنان فعال و فمينيست مستقل به حمايت از مادران پارک لاله (مادران عزادار) برخاستند و سعی کردند از اين حرکت مادران داغدار به شکل جدی حمايت کنند، قيل و قال برخی فمينيستها برخاست که ای داد! فمينيستها از ارزشهای خود عدول کردند، مسئلهی مادران عزادار به ما فمينيستها ربطی ندارد و چنين حرکتهايی در چارچوب جنبش فمينيستی زنان نيست؟! اما اکنون “دادخواهی” موضوع فمينيستی شده؟ مگر “دادخواهی” خواست مادران عزادار يا همان مادران پارک لاله نبود؟ (گويی مادران قربانيان اعدامی جزو زنان نيستند!)
در هر حال… پاسخ سؤالام را دارم چون تناقض در گفتار و عمل اين دوستان چيزیست که برای من تازگی ندارد.
از اولين سالی که در آلمان بودم – يعنی سال ۱۹۸۶ – تا کمی پس از نيمهی دهه ۹۰ ميلادی با زنان کار میکردم و اغلب سعی میکردم در سمينارها شرکت کنم. اما ساليانیست که نه با گروهی از زنان کار میکنم و نه در سمينارهای زنان شرکت میکنم. دلايلام هم مشخص است: يکی اينکه هميشه سخنرانان عدهای خاصاند. ديگر اينکه هيرارشی عجيبی در جمع زنان فمينيست و فعال وجود دارد و مهمتر آنکه “رهبری پشت پردهای” وجود دارد بهطوری که گاه فکر میکنم زنان فمينيست فيلمهای مافيايی زيادی نگاه میکنند که چنين به شکل مافيايی پشت پرده تلاش برای يارگيری میکنند تا بتوانند مدام سکان سمينارها و عملکردهای زنان را در دست داشته باشند!
خيلی از اين زنان را ساليانی است که از نزديک میشناسم و با نوع برخورد و نگرششان آشنا هستم. در اين سالها که به شکل مستقل کار میکنم متأسفانه متوجه شدم در جامعه زنان فمينيست ما (صحبت از خارج از کشور میکنم) اگر زنی مستقل بود و به يک جريان زنان فمينيست وابسته نبود و يا مدام شعار “من فمينيستام” را سر نداد و هر حرکتاش را با نام فمينيست انجام نداد و يا خود را لزبين معرفی نکرد، حتی اگر از خود آنها خيلی هم فعالتر بود، به طور کلی ناديده گرفته میشود و حتی پشت پرده او را لِه میکنند! مگر آنکه حتی اگر مستقل باشی هميشه آن عده خاص را تأييد کنی و مدام شعار بدهی! شعار فمينيستی!
از نگاه من زنان فمينيستی که بسيار زيبا حرف میزنند و مدام در جامعه روشنفکری نيز مطرح هستند را بايد در عمل شناخت نه در تئوری! کارنامهی زندگی خصوصی، کاری و اجتماعی هر فردی هميشه تبلور عقايد و نظرات و تئوریهايش است. برخی از اينگونه زنان در تئوری فمينيست دوآتشه، روشنفکر و دمکراتاند ولی متأسفانه در عمل و در برخورد با ديگر زنان بسيار خشن و ديکتاتورمآب. (برای تمام اين موارد نمونههای زيادی وجود دارد و اگر لازم شد روزی آنها را خواهم گفت.)
اينها را نه تنها در تجربهی شخصی خودم بلکه در برخورد با ديگر زنان متوجه شدم. با دليل و سند میتوانم ثابت کنم که برخی به حرفهايی که میزنند اعتقادی ندارند و حتی گاه در زندگی اجتماعی خود از برخی زنان “عادی” هم عادیتر و سنتیترند!
مدتهاست که میخواستم اين موضوع را به بحث بگذارم و در بارهی چنين برخوردها و خشونتهای کلامی و ترور شخصيت که زنان فمينيست در برخورد با مخالفان خود دارند مطلبی بنويسم، همچنين در بارهی حسادتها که نسبت به هم دارند؛ اما از بس مشکلات و رويدادهای سياسی اجتماعی جامعهی ما حاد و مهماند که هر بار فکر کردم اگر مطرح کنم مسائل ديگر را تحتالشعاع قرار میدهم و به همين دليل مطرح نکردم. اما مگر نبايد وقتی دردی را حس میکنيم به درمانش بينديشيم؟
به عنوان يک عضو جامعه زنان فعال ايرانی و کسی که ساليانی است تلاش میکند، به خود اجازه میدهم دردی را که فقط درد من نيست و درد زنانی است که از من خواستند تا با صدای بلند فرياد کنم، عنوان کنم! درد زنانی که وقتی به آنها گفتم بگذاريد در فرصت مناسب مطرح کنم در پاسخ گفتند: “اگر درد را حس کنی و به درمانش بیتوجه باشی ممکن است به بيماری تبديل شود، حتی بيماری لاعلاج!”
درست است و حق دارند! نبايد دنبال فرصت مناسب گشت! اصلا فرصت مناسب چه زمانی است؟ و چه کسی اين مناسبت را تعيين میکند؟ متأسفانه ما دردهای بسياری داريم که از هر فرصت برای مطرح کردن آنها بايد استفاده کرد. فقط بايد با خود صادق باشيم و آينهای در مقابل خود قرار دهيم! آينهای که از پيش کاملا تميز و شفاف شده باشد تا همه چيز را خوب ببينيم! آسان است که مدام به دنبال مقصر بگرديم و همه چيز را به گردن ديگری بيندازيم. مثلا همه چيز را به گردن مردان بيندازيم؟! به گردن جمهوی اسلامی بيندازيم… نه! مقصر فقط مردان نيستند! مردان تربيت شدهی ما زنان هستند و جمهوری اسلامی تبلور تفکر همهی ما زنان و مردان است! در خيلی از ما زنان فرهنگ ضد زن آنچنان قوی است که در بسياری از مردان نيست! برخی زنان روشنفکر فمينيست متأسفانه صرف “مرد” بودن را “ضد زن” میدانند بیآنکه نگرش را مورد ارزيابی قرار دهند! کما اينکه زنان ضد زن به مراتب خطرناکتر از مردان ضد زناند! میدانم روشنفکران زن نيز تبلوری از جامعه و فرهنگ ما هستند همانطور که سازمانها و احزاب سياسیمان هم در گذشته تبلور فرهنگ جامعهی ما بودند، تبلور فرهنگی که ديديم سرانجاماش به کجا رسيد!
اگر زنان روشنفکر و فمينيست ما به اين نوع برخوردها و روابط ميان خود ادامه دهند سرنوشتی غير از سازمانهای سياسی نصيبشان نخواهد شد و هر بار تنهاتر خواهند شد؛ چنانچه نزديک به سه دهه است که اغلب تعداد مشخص و خاصی از زنان در اين سمينارها شرکت میکنند و هر سال موهای شرکتکنندگان سفيدتر از سال قبل و جای خالی زنان جوان بيشتر میشود!
اختر قاسمی