مهناز افخمی: تاکید باید بر روی جامعه‌ای با عدالت و انصاف باشد

ارسال کننده : خانم انوشه شایسته 6آذر

mahnaz-afkhami

مهناز افخمی، مسئول سازمان زنان در دوران پهلوی و وزیر امور زنان در سه سال پایانی آن دوره بود.
مهناز افخمی که دارای تحصیلات عالیه از دانشگاه‌های معتبر خارج از ایران است، نمونه‌ی زنده‌ای از نسل نخبگانی است که در دوره‌ی پهلوی ظهور کرده و زمینه‌ساز فعالیت‌های مدرن و ترقی‌خواهانه‌ی بسیاری در ایران پیش از انقلاب بهمن ۵۷ بودند که با سقوط ناگزیر سلطنت پهلوی، ایران را ترک کرده‌اند. خانم افخمی در حال حاضر رئیس یکی از سازمان‌های بین‌المللی غیرانتفایی فعال در زمینه‌ی مسائل آموزشی و حقوق زنان، به نام “سازمان بین‌المللی آموزش و همکاری زنان” است که مرکز آن در امریکا قرار دارد و وی، خود بنیان‌گذار این سازمان نیز بوده است.

با مهناز افخمی در حاشیه‌ی کنفرانسی در نیویورک با موضوع “زنان در نقش‌های رهبری و تصمیم گیرنده”، گفتگویی مفصل داشته‌ایم و از او خواستیم که کمی بیش‌تر در مورد خودش و این‌که اساساً چه شد که به عنوان دومین وزیر زن در ایران، انتخاب شد، برایمان بگوید.

وی معتقد است که سوای موفقیت‌های فردی و پیشرفت در رشته‌ای خاص، تاکید باید بر روی موضوع رهبری پیشرو و به وجود آوردن جامعه‌ای با عدالت و انصاف باشد.

شما دومین وزیر زن ایران، پس از خانم “فرخ‌رو پارسا” محسوب می‌شوید. این اتفاق چگونه رخ داد و چه روندی را طی نمود؟ اساساً چه طور شد که مهناز افخمی این راه را انتخاب کرد؟

من ۱۱ دی ماه سال ۱۳۵۴، به سمت وزارت امور زنان منصوب شدم و این اولین بار بود که در ایران و در تمام منطقه کسی‌ به یک چنین سمتی منصوب می‌شد؛ البته الان حدود ۱۰۰ نفر در دنیا، این سمت و یا سمتی شبیه به این را دارند ولی‌ در آن زمان سابقه‌ی زیادی نداشت و در نتیجه به خاطر این‌که در زمینه‌ی تلاش برای مساوات خیلی‌ جدید و به ‌گونه‌ای نوآوری بود، این امکان را می‌داد که آدم فکر‌های جدیدی را مطرح کند و یک چهارچوب جدیدی را برای کار بگذارد تا در دولت شرایطی ایجاد شود که در زمینه‌ی مسائل زنان بتوان بهتر کار کرد و ما از این مسئله نهایت استفاده را، تا آن‌جا که ممکن بود، کردیم.

خب خانم فرخ‌رو پارسا وزیر آموزش بودند و اولین زنی‌ بودند که در کابینه خدمت کردند. ایشان برای من یک الگو بود و این مسئله‌ی وزارت زنان هم وقتی من به سازمان زنان به عنوان دبیر کل رفتم، به نحوی مطرح شد. ایشان در نهایت محبت به دیدن و خوشامدگویی من برای فعالیت در زمینه‌ی زنان، در سطح ملی‌ آمدند. من در صحبتی‌ که با خانم پارسا داشتم تقاضاهایی را مطرح کردم. چون آن زمان در کابینه بودند، از ایشان خواهش کردم که در زمینه‌ی آموزش زنان در سطح وسیع‌تر، لطف کنند با سازمان زنان همکاری داشته باشند و هم‌چنین در مورد تغییر کتاب‌های درسی‌ و نقش زن در آن کتاب‌ها، گام‌هایی بردارند. خب در آن کتاب‌ها، به خصوص کتاب‌های چند سال اول دبستان، همیشه یک نقش خیلی‌ سنتی و محدودی برای زنان مطرح بود؛ مثلاً زنان با پیشبند آشپزخانه دیده می‌شدند، در حالی‌ که مرد‌ها با کیف از محل کار می‌آمدند یا این‌که دختر بچه، توپ را می‌انداخت بالای درخت و وقتی گیر می‌کرد، پسر بچه می‌رفت و آن را در می‌آ‌ورد و مسئله را حل می‌کرد. این نوع چیزها برای دختر‌ها حالت این را به وجود می‌آ‌ورد که نقش مدیریت، رهبری، کار و هر نوع زندگی‌ در خارج از فضای خانه برای آن‌ها مرغوب نیست و اصلاً کار آن‌ها نیست و کار مردهاست… ایشان خیلی‌ با محبت صحبت کردند و گفتند: “من نهایت سعی‌ خودم را می‌کنم؛ ولی‌ یادت باشد من وزیر آموزش‌ام و وزیر زنان نیستم. برای این‌جور کار‌ها وزیر زنان لازم است.” به هر حال من و همکارانم هم همیشه فکر می‌کردیم که مهم است که در بالاترین سطوح، هم دولتی و هم غیردولتی، زنان نقش مدیریتی داشته باشند ولی‌ این‌که به چه نحوی این قضیه مطرح بشود، هیچ کداممان درست نمی‌دانستیم… این مسئله‌ی وزارت زنان هم، بعد از خانم “فرانسو ژیرو” به طور جدی در سطح دولت، تصور می‌کنم، مطرح شد و این ایده را به آقای هویدا داد که باید یک چنین سمتی به‌وجود بیاد و البته پشتیبانی شاه و خیلی دیگر از تصمیم گیران را داشت.

کمی راجع به خودتان، تحصیلاتتان و این‌که مهم‌ترین مشوق شما چه کسی در خانواده و یا بیرون از آن بود هم لطفاً توضیح دهید.

من در یک خانواده‌ای به دنیا آمدم که به کشاورزی می‌پرداختند(خصوصاً پدرم و خانواده‌ی پدری‌ام) ولی‌ خانواده‌ی نسبتاً مرفه‌ای بود البته مادرم از خانواده‌ی نفیسی بود که بیش‌تر به کارهای دانشگاهی و نوشتن و تحقیق می‌پرداخت و خب از اولین زنانی بود که به دانشگاه رفت و همین‌طور مادر بزرگم هم یکی‌ از اولین زنانی بود که در کرمان (من هم در کرمان به دنیا آمدم)، کار خود را داشت و از راه خیاط خانه‌ای که داشت، زندگی‌اش را-با توجه به این‌که از همسرش هم طلاق گرفته بود- مستقلاً اداره می‌کرد.‌ به هر حال از هر دو طرف زنان قوی و مستقلی در خانواده بودند و مثلاً زنان خانواده، هیچ برایشان مسئله‌ای نبود که اگر احیاناً زمینی‌ بهشان به ارث رسیده بود یا امکانات زمین داری و یا زراعت را داشتند، نقش مدیریت به عهده بگیرند. در نتیجه پدر و مادرم همیشه فکر می‌کردند که من و خواهر و برادرم بایستی تحصیل کنیم و تحصیلات عالیه داشته باشیم. من از مقطع دبیرستان در امریکا تحصیل کردم و رشته‌ی تحصیلی‌ام نیز ادبیات انگلیسی‌ بود و بعد از این‌که به ایران برگشتم در دانشگاه ملی‌ به تدریس ادبیات انگلیسی‌ پرداختم و آن‌جا بود که خیلی‌ با مسائل دختر‌های جوان آشنا شدم؛ این‌که چطور این دختران وقتی داستان‌ها، اشعار و یا کار‌های ادبی‌ امریکا و انگلیس را، که ما در کلاس‌ها داشتیم، مطالعه می‌کردند، دلشان می‌خواست بعضی‌ از امکانات و آزادی‌های زنان آن‌ورِ دنیا را داشته باشند؛ ولی‌ در ضمن خیلی‌ هم به این‌که ریشه‌های فرهنگی‌ خود را از دست ندهند، متمایل بودند. خب همیشه ریشه‌ی تغییراتی از جنس استقلال زنان، از مدرنیسم و نوآوری می‌آید و در همه‌ی‌ ممالک هم در ابتدا وضع جور دیگری ست و کم‌کم عوض می‌شود و به طرف حقوق بشر و حقوق زن پیش می‌رود و حالا بعضی‌ ممالک کمی زودتر شروع کردند و بعضی‌‌ها کمی‌ دیرتر.

به هر حال ما پس از صحبت‌هایی که با این دخترها داشتیم، تصمیم گرفتیم که انجمن دختران دانشجو را تشکیل دهیم و در آن دائماً سخنرانی ترتیب می‌دادیم و از افراد صاحب نظر برای سخنرانی دعوت می‌کردیم و خود دخترها نیز مرتب در حال بحث و تبادل نظر بودند. اعضای این انجمن به سرعت به ۴۰۰ نفر گسترش پیدا کرد و این کم‌کم باعث شد که من بیش‌تر درگیر فعالیت‌های زنان شوم و به سازمان زنان بروم. رفتن من هم به سازمان زنان، از طریق آشنا شدن با دختر شاه، اشرف پهلوی بود که آن زمان ریاست عالیه‌ی سازمان زنان را بر عهده داشت و در ضمن ایشان رئیس هیات نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد هم بودند.

گفتمان زنان موفق ایرانی که نقش‌های کلیدی در جامعه بر عهده دارند، ً چرا اهمیت دارد و اساساً می‌خواهد چه پیامی را به جامعه منتقل کند؟

به نظر من این دو جنبه دارد؛ یکی‌ این‎که اصولاً زنان که بیش از نصف جمعیت دنیا را تشکیل می‌دهند، صدایشان شنیده شود و در تصمیم گیری‌ها نقشی‌ که باید را بازی کنند. دوم این‌که نحوه‌ی روبه‌رو شدن زنان با مسائل و نحوه‌ی اداره کردن و مدیریتشان، تا حدی تازگی دارد و به طور کلی‌ تفاوت‌هایی دارد با آن‌چه که بهشان عادت کردیم و خوب است که این شیوه‌ی مدیریت، که نمی‌گویم همه‌ی زنان ولی‌ بیش‌ترشان به نظر می‌آید که دارند، به کار گرفته بشود و بتوان از این نیروی عظیم استفاده کرد. در مورد موفقیت زنان، سوای از موفقیت‌های فردی و پیشرفت در رشته‌ای خاص، تاکید خودم بیش‌تر روی آن نقطه نظری است که زن می‌تواند داشته باشد و رهبری پیشرو است؛ این‌که چه می‌خواهد، چرا اصلاً می‌خواهد که رهبری را به عهده بگیرد و چه کار می‌خواهد بکند و چه آثاری می‌خواهد در شکل دادن به جامعه داشته باشد و چطور می‌شود یک جامعه‌ی با عدالت و انصاف را به وجود آورد.

صحبت‌های شما من‌را به این سوال می‌رساند که جامعه و شرایط محیطی، چقدر در پدید آمدن زن موفقی، چون خودِ شما، می‌تواند ایفای نقش کند؟

خب در جوامع بسیاری تفاوت بین طبقات خیلی‌ زیاد است یا این‌که امکاناتی که برای افرادی که از طبقه‌ی مرفه‌تر هستند، با آن‌هایی که فقیر هستند اصلاً قابل مقایسه نیست. در خود امریکا یکی‌ از مسائل بنیادی حال حاضر، بر خلاف آن‌چه‌ که در گذشته وجود داشت، این است که تفاوت بین آن بالاترین سطح و آن یک درصد مرفه با ۹۹ درصدی که، البته بخشی از آن‌ها در طبقه‌ی متوسط قرار دارند اما تعداد قابل توجهی‌ از آن‌ها در عمل فقیر هستند، در عمل خیلی‌ زیاد است؛ برای این‌که آن یک درصد، می‌توانند همه جور امکانات برای بچه‌هایشان فراهم کنند و آن‌ها را به هر مدرسه و دانشگاهی بفرستند. آن کسانی‌ که از طبقات فقیرتر می‌آیند و تعدادشان هم خیلی زیاد هست، مثلاً در شرایطی قرار دارند که پدر و مادرشان اصلاً با هم نیستند یا اگر هم هستند امکانات و سواد کافی را ندارند که بتوانند فرهنگ موثری را برای بچه‌هایشان فراهم کنند. ولی‌ خُب تمام اهمیت رهبری زنانه و رهبری که دنبال عدالت است در این هست که شما تلاش می‌کنید که این آگاهی‌‌ها و امکانات را در سطح جامعه بیش‌تر کنید تا مردم باهم تجهیز شوند و بتوانند عملکرد درست سیاسی داشته باشند. یکی‌ از بیچارگی‌های همین امریکا این است که تعداد کسانی‌ که در انتخابات شرکت می‌کنند، تا این حد کم است، کم‌تر ا‌ز نصف جمعیتی که می‌تواند، در انتخابات شرکت می‌کنند و متاسفانه درست همان کسانی‌ که بیش از همه احتیاج دارند که بتوانند در انتخابات شرکت کنند تا مسائل را بر وفق مراد خودشان پیش ببرند، کم‌تر مشارکت می‌کنند و برای همین است که یک نوع تلاش دائمی لازم است که حتی در یک مملکت مرفه و پیشرفته‌ای مثل امریکا بشود به عدالت نسبی‌ برسیم.

ما نباید موفقیت‌های افراد را، یعنی‌ زنان خاص را و حتی تعداد قابل توجهی‌ از زنان را با آن‌چه که اجتماع در دسترس می‌گذارد با هم یکی کنیم. وقتی به رابطه‌ی فرد و اجتماع و دولت در ایران نگاه می‌کنید، می‌بینید که زنان ایران در شرایط فوق‌العاده مشکلی‌ زندگی‌ می‌کنند. انواع آپارتاید جنسی و محدودیت‌ها از قبیل جداسازی در فضاهای عمومی، عدم امکان سفر کردن آزادانه و حتی حق تعیین رشته-که البته الان نسبت به اوایل خیلی بهتر شده-، ایران را در زمینه‌ی احقاق حقوق معمولی که‌ یک زن، یک انسان لازم دارد، به یکی‌ از عقب افتاده‌ترین‌ها در سطح دنیا تبدیل کرده و به همین دلیل شرایط آسانی نیست اما مردم ایران فوق‌العاده باهوش، کنجکاو و پر‌کاراند و تاریخچه‌ی عظیمی در زمینه‌ی تلاش دارند و همیشه خواسته‌اند که از باقی مردم دنیا یاد بگیرند و به دیگران هم یاد بدهند؛ مثلاً با این‌که ممکن است قوانین عربستان سعودی و ایران در مورد زنان یکی باشد، اما زن ایرانی زن عرب سعودی نیست. در بدترین شرایطی که در ایران در این سی‌ سال اخیر وجود داشته، زنان تلاش‎‌های زیادی کرده‌اند، تا آن‌جا که خواسته‌اند در بیرون از خانه بوده‌اند و واقعاً هم موفق بودند. ببینید ۶۰ درصد جمعیت دانشجویی دختراند و واقعاً خوب درس می‌خوانند و خوب کار می‌کنند. با خلاقیتشان، تا آن‌جا که امکان داشته یک نوع کار، شغل، هنر و یا حرکتی‌ کرده‌اند و این چیزی‌ست که به دولت کاری ندارد؛ حتی گروه‌ها و تشکل‌های که زنان امروزه درست کرده‌اند مثال زدنی‌ست اما خب طبیعی‌ست که اگر رابطه‌ی بین شهروند، اجتماع و دولت تغییر کند، آن‌چه انجام می‌دهند متفاوت خواهد بود و رابطه‌ی بین داخل و خارج هم فوق العاده مهم است و امیدوارم با شرایط جدیدتری که پیش آمده، این روابط هرچه بیش‌تر توسعه پیدا کند تا هم زنان و هم مردان ایرانی بتوانند با دنیا تماس آسان‌تر و بیش‌تری داشته باشند.

آیا با توجه به تفاوت‌های عمیق اجتماعی و فرصت های موجود در جوامع عمدتاً غربی، در مقایسه با جامعه‌ی داخل کشور و محدودیت های موجود در آن برای زنان، می توان زنان موفق ایرانی در خارج از کشور را الگویی مناسب برای زنان ایرانی داخلی کشور قلمداد کرد؟

صد در صد، ببینید مثلاً سازمان ما، یعنی سازمان بین‌المللی آموزش و همکاری زنان، سال‌هاست که وسایل درسی و یادگیری برای مدیریت و رهبری مشارکتی تهیه می‌کند و به بیست زبان آن را منتشر می‌کند که فارسی همیشه در راس زبان‌هایی‌ که کار می‌کنیم، قرار دارد و اگر زنان ایرانی توانستند از طریق اینترنت و یا رودر‌رو در این کارگاه‌ها شرکت کنند، فوق العاده خلاق بودند و خوب کار کردند.

نکته‌ی دیگر و مهم‌تر این است که مسئله این نیست که یک سری از زنان مدیریت و رهبری را بر عهده بگیرند، نوع مدیریت و رهبری‌ست که اهمیت دارد و آن با یک کار گروهی خلاق و نه پیشرفت‌های فردی، امکان پذیر است.

به نظر می‌رسد یکی از مشکلات جامعه‌ی ایران چه پیش و چه پس از انقلاب ۵۷، توازن قدرت بین نیروهای محافظه کار و ترقی خواه است. اولین لایحه‌ی حمایت از خانواده در سال ۴۶ به مجلس رفت و با اصلاحاتی در سال ۵۳ به تصویب رسید. اما قبل از آن هم خانم مهرانگیز منوچهریان حقوقدان به‌عنوان سناتور، هم زمان با لایحه‌ی سال ۴۶ به همراه ۱۹ سناتور زن، لایحه‌ی پیشنهادی خود مبنی بر لغو چند همسری را عرضه کرده بودند، سرنوشت این پیش نویس لایحه‌ی پیشنهادی خانم منوچهریان چه شد؟

خانم منوچهریان فوق العاده زن هوشمند و متعهد و حقوقدان درجه یکی هم بود و خیلی‌ کار خوبی‌ کرد که این لایحه را تهیه کرد و دیگران را به این موضوع علاقه‌مند کرد. ولی‌ ببینید مسئله‌ی حقوق خیلی‌ پیچیده‌ست و خب محافظه‌کار‌ترین گروه‌هایی که در هر دولتی کار می‌کنند، به مسائل و لوایح حقوقی می‌پردازند و اصولاً رشته‌ای‌ست که خیلی آهسته و به طور محافظه کارانه پیش می‌رود؛ همیشه خوب است که آدم بیش‌ترین را بخواهد ولی‌ خب همیشه بیش‌ترین را به دست نمی‌آورید. خانم منوچهریان می‌خواست که کلاً چند زنی‌ را بردارد(البته همه‌ی زنان روشن فکر ایران دلشان می‌خواست که این اتفاق بیفتد)، ولی‌ خب باید دیگران را هم به این مسئله معتقد کنید و جامعه همیشه آماده نیست؛ باید بحث شود، امتحان شود تا چیزی را که آدم دلش می‌خواهد، کم‌کم و در زمانی که جامعه آماده‌تر است، به دست بیاورد.

خب چند سال بعد ‌که خانم مهرانگیز دولتشاهی لایحه‌ای تعدیل شده را آورد، آن قبول شد. چند سال بعدش هم -وقتی‌ من سازمان زنان بودم-، روی تجدید نظر آن قانون کار کردیم و خیلی‌ چیزها را توانستیم پیش ببریم از جمله این که چند همسری را محدود کردیم به دو همسری و آن هم فقط با اجازه‌ی همسر اول هرچند که این تمام چیزی نبود که ما دلمان بخواهد؛ ما می‌خواستیم اصولاً چند همسری کنار گذاشته بشود، ولی‌ خب در آن شرایط این بیش‌ترین چیزی بود که می‌شد به دست آورد. اگر انقلاب نشده بود و همه چیز‌ به این طریق پس نرفته بود، حرف بعدی این می‌شد که چند زنی‌ به کلی‌ از بین برود؛ ولی‌ در نظر داشته باشید که به غیر از تونس در آن زمان در هیچ مملکت اسلامی‌ای هیچ محدودیتی برای چند زنی‌ وجود نداشت…

غیر از محدود کردن چند همسری به زن دوم با آن شرایطی که عرض کردم، موضوع حضانت بچه بود که مادر بتواند، بعد از فوت شوهر، حضانت را به عهده بگیرد و خب در قانون قبلی حضانت بچه به جد پدری و یا خانواده‌ی پدر منتقل می‌شد. مسئله‌ی پرداخت حق نگهداری از اطفال برای شوهر، پس از طلاق زن بود، در ابتدا این مسئله طوری بود که شوهر می‌توانست دو ماه حق نگهداری را پرداخت کند ولی‌ بعد آن را ندهد و برای پرداخت‌های بعدی دوباره بایستی پروسه‌ی دادگاه و اظهار نظر قاضی و غیره ادامه پیدا می‌کرد و معمولاً زنان با امکانات مادی کمتر، این پروسه برایشان بسیار دشوار و تقریباً غیر ممکن بود ولی‌ لایحه‌ی بعدی و آیین نامه‌ی اجرایی‌اش جوری بود که در واقع اگر یک‌بار قاضی اظهار نظر کرده بود، دفعات بعد، همان رای را می‌توانست به مرحله‌ی اجرا بگذارد. موضوع دیگر در مورد کار زنان بود. خب زنان موظف بودند که اجازه‌ی شوهرشان را بگیرند. ما خیلی‌ تلاش کردیم که این اجازه وجود نداشته باشد، ولی‌ اصلاً امکان پذیر نبود. یعنی‌ وزارت دادگستری اصلاً آمادگی این‌که در این موضوع عقب نشینی کند، نداشت. مثلاً صحبت این بود که ممکن است یک خانمی تصمیم بگیرد که برود رقاص بشود! ما حرفمان این بود که هر نوع کاری، حتی رقاصی هم، کاری نیست که اشکال خاصی‌ داشته باشد ولی‌ خب ثابت کردن این موضوع خیلی‌ کار سختی بود. بالاخره آخرین کاری که انجام شد این بود که گفته شد چه زن و چه شوهر نمی‌توانند کاری را عهده دار بشوند که خلاف شان خانواده باشد. در نتیجه این به اصطلاح حیثیت و شان برای اولین بار در قانون، هم برای زن و هم برای مرد مطرح شد؛ حالا ممکن است که در واقع زن‌ها در عمل نمی‌توانستند شوهر را مانع از گرفتن کاری کنند ولی‌ همین که در قوانین شما حیثیت را برای زن مستقلاً بگذارید، مهم است؛ چون همان‌طور که می‌دانید، در یک جامعه‌ی سنتی یکی‌ از مسائل اصلی‌ این است که همه‌ی حیثیت و شان زن، بستگی به خانواده و به یک مرد دارد. اگر شما به اصطلاح مرتکب خلافی بشوید از نظر جامعه این شان و شرف مرد است که مورد حمله قرار می‌گیرد نه حیثیت و شرف زن. در نتیجه این موضوع برای ما خیلی‌ مهم بود.

به نظر شما چرا در مقابل لغو قانون حمایت از خانواده بلافاصله پس از انقلاب ۵۷، هیچ‌گونه مقاومتی صورت نگرفت؟ آیا فکر می‌کنید علت عدم مقاومت زنان در مقابل لغو قانون حمایت از خانواده این تفکر در جامعه بود که این اصلاحات از بالا انجام شده و توده‌های زنان در سازمان های مستقل پشت چنین قانونی نبودند؟

این‌ها افسانه‌های است که ما خودمان گفتیم و حالا به دلایل مختلف سیاسی آن حس خود کفایی و حس اهمیت رای و حرکت خودمان را، از خودمان گرفتیم و قدرت خودمان را نفی کردیم. در حالی‌که همه‌ی تمام این حرکت‌هایی‌ که در مراحل مختلف برای ایران شده، همه با درگیر شدن توده‌های مردم بود. البته منظورم از توده‌ها مردم همه‌ی روستاها یا همه‌ی گوشه و کنار مملکت نیست. کسی‌ که امکانات ارتباطی‌ ندارد، زیاد نمی‌توانند در این زمینه‌ها نقش تعیین کننده‌ای-لااقل در ابتدا- داشته باشند. معمولاً حرکت‌هایی‌ که به یک نتیجه‌ی سیاسی می‌رسد از طبقه‌ی متوسط و یک عده‌ روشنفکر نزج می‌گیرد. در مسئله‌ی آموزش هم همین طور بود؛ درست است که رضا شاه خیلی‌ نقش تعیین کننده‌ای داشت در این که قدرتش را پشت این مسئله بگذارد ولی‌ بدون این‌که زنان بخواهند و دنبال آن باشند امکان پذیر نبود. یا در مورد بعد مراحل گرفتن حق رای برای زنان، زنان با تظاهرات‌هایی که کردند، روزنامه‌هایی که درست کردند، مقاله‌هایی که نوشتند، برای به دست آوردنش تلاش کردند. می‌دانید این‌ها را نباید دست کم گرفت.

شما بسیاری از دستاوردهایی را که خود زنان در این دوران به‌دست آورده بودند و قدری هم در جامعه تابو بوده، شاید برای تقابل با نیروهای محافظه کار به خانواده‌ی سلطنتی نسبت می‌دادید، همین موضوع شاید باعث نوعی شکاف بین سازمان زنان و توده‌ی زنان که بعضاً مخالف خانوداده‌ی سلطنتی بودند، شد. امروز به این موضوع چگونه می‌نگرید؟

حرکت‌های مربوط به زنان، اصلاً قابل مقایسه با آن چیزهایی که در جهان سوم، حتی امروز می‌بینیم، نبود. یک میلیون نفر در سال با سازمان زنان کار می‌کردند. هر زنی‌ از خانم منوچهریان گرفته تا زنان حقوقدان و روزنامه نگار و شاعر، همه با سازمان زنان همکاری می‌کردند. یعنی‌ تقریباً در داخل ایران کسی‌ نبود که ما دستمان را برای کمک و پشتیبانی به طرفش دراز کنیم و همکاری نکند. اما گروه‌هایی‌ هم بودند که در خارج فعالیت می‌کردند و حاضر نبودند که برای هیچ‌چیزی که در ایران انجام می‌شد، ارزش گذاری کنند و بگویند که این اهمیت دارد. در مورد همین لایحه‌ی حقوق حمایت خانواده، ما حتی سال‌ها بعد از انقلاب، با دوستانی که در خارج فعالیت ضد حکومتی می‌کردند، کلی‌ بحث داشتیم تا قبول کردند که بیایند و این قانون را بگذارند کنار قوانین دیگر که در جاهای دیگر دنیا به وجود آماده و ببینند که در سطح خودش چه پیشرفتی بوده است.

با توجه به تجربیات شما در زمینه‌ی کار در مورد مسئله‌ی زنان در ایران و در سطح بین المللی، اگر بخواهید دست روی سه مورد نقطه ضعف بگذارید که بخواهیم در جهت بهبود آن در جامعه ایران عمل کنیم ، این سه مورد چیست؟

مهم‌ترین مسئله در مورد زنان، محدودیت‌های حقوقی و قانونی است و متاسفانه با سی‌ و چند سال تلاش، زنان نتوانستند در این زمینه کاری کنند، حتی آن دورانی که آقای خاتمی رئیس جمهور بود و به نظر می‌رسید که به اصطلاح اصلاحات در پیش است، بعد از چندین سال که ایشان دو دوره زحمت کشید، حتی نتوانستند سن ازدواج را به سن قابل قبولی تغییر دهند. متاسفانه مسائل عمده، مسائل حقوقی و قانونی ست و این هم به زیر بنای مذهبی‌ که برای اداره‌ی سیاسی مملکت انتخاب شده، مرتبط است و متاسفانه ساده نیست و من نمی‌توانم مجسم کنم که بدون تغییر قانون اساسی‌ و بدون به اصطلاح یک نوع تجدید نظر کلی‌ در زیر بنای قانون اساسی‌، بشود وضع زنان را به طرز قابل توجهی‌ عوض کرد. تقریباً در هر زمینه‌ای که بخواهید مسئله‌ی مساوات یا مشارکت را پیش بیاورید، یک سدی جلوی آن است که آن سد، سد قانونی است و تا به حال نشده که تغییر بزرگی‌ به وجود بیاورید و اگر هم تغییری بوده، تغییرات کوچک‌ بوده. خب مسئله‌ی بازخرید همه‌ی کارمندان دولت در پیش بود و مسئله‌ی رشته‌های تحصیلی‌ که بسیاری‌شان روی زنان بسته بود همه‌ی این‌ها تا حد خیلی‌ زیادی پیش رفت ولی‌ به شکل اصولی‌تر متاسفانه مربوط به زیر بنای مذهبی‌ است.

مورد دوم و سوم این است که برگردیم به طرف یک فرهنگ مشارکت اجتماعی و فرهنگ داد و ‌ستد سیاسی سالم؛ دور از شعار و دور از افسانه بافی‌ و دور از خلق قهرمان‌ها و یا شیطان‌ها‌. یعنی‌ ایجاد احساس مسئولیت در جامعه در بین افراد تا خودشان را شهروند مسئولی بدانند و قضاوت عادلانه‌ای بکنند. این مورد باید یک فرهنگ اجتماعی بشود، چون فرد فرد مردم اجتماع بایستی آن فرهنگ را قبول کنند تا بتوانیم در اجتماع آن فرهنگ را پیاده کنیم و من فکر می‌کنم ما هوش و استعدادش را داریم در نتیجه می‌توانیم از عهده‌ی این کار بر بیاییم و فقط اصل مسئله این است که اصلاح قانون اساسی‌ لازم است.

آیا شما به عنوان یک زن موفق ایرانی به صورت فردی یا سازمانی، برای توانمند سازی زنان داخل کشور احساس مسئولیت کرده و می کنید؟ اگر این چنین است، شرح مختصری از اهداف، اقدامات و تاثیرات آن را بفرمائید.

خب کار سازمانی که من الان در آن فعالیت می‌کنم، در همین رابطه است. ما هم به اصطلاح، کورس‌های اینترنتی به زبان فارسی‌ داریم و هم کتاب‌های درسی. این کلاس‌های آموزشی و کتاب‌ها،‌ در بسیاری از زمینه‌ها منجمله مدیریت، رهبری سیاسی، رهبری افقی، مقابله با خشونت نسبت به زنان، چگونگی استفاده از وسایل تکنولوژی، برای تجهیز و یادگیری مردم به فارسی‌ مطالب تهیه کردیم و این‌ها امتحان شده و مورد اجرا قرار گرفته و برای افراد قابل دسترس هست. البته در دوره‌های خاص امکان این‌که در داخل ایران بشود این کار را کرد، بیش‌تر و در برخی دوره‌ها امکان این امر خیلی کمتر است و یکی‌ از چیز‌های مهم هم این است که داد و ‌ستد بین ایران و خارج از ایران خوشبختانه زیاد است و آن‌چه که در خارج یاد گرفته می‌شود، به داخل هم منتقل می‌شود و همیشه گروه‌هایی‌ که در خارج دارند کار می‌کنند، آمادگی این را دارند که این‌ها را در داخل مورد استفاده قرار بدهند و انشاالله اگر فضا بازتر شود، خیلی‌ به این که بشود در داخل وسیع‌تر کار کرد، کمک خواهد بود.

مصاحبه از پانته‌آ بهرامی

منبع: ماهنامه‌ی خط صلح