وقتی مادری از زبان دختر 14 ساله تمام واقعیت کثیفی که بر سرش آمده را فهمید دنیا روی سرش خراب شد!

 فرستنده خبر اقای مهدی موسوی ۱۳۹۶/۰۱/۰۸

تلگرام11 وقتی مادری از زبان دختر 14 ساله تمام واقعیت کثیفی که بر سرش آمده را فهمید دنیا روی سرش خراب شد!

 به گزارش سرویس حوادث جام نیـوز، مادر وقتی قصه تلخ دخترش را شنید که چگونه عفت و نجابتش را در پی یک عشق تلگرامی از دست داده است کاخ آرزوهایش فرو ریخت و همانند معلولی قطع نخاع شده، توان ایستادن روی پاهایش را از دست داد و با چشمانی اشک آلود روی زمین نشست و ..

زن جوان که تا دقایقی قبل از پیدا شدن دختر گمشده اش خوشحال به نظر می رسید و اکنون با آینده سیاه او رو به رو شده بود، با نگرانی و پریشان حالی درباره سرگذشت تنها دخترش به کارشناس اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: همسرم تحصیلات تکمیلی داشت و من هم در رشته زبان انگلیسی فارغ التحصیل شده بودم با آن که هر دو نفر ما تحصیل کرده بودیم ولی هیچ گاه نتوانستیم همدیگر را درک کنیم تا این که 2 سال قبل، اختلافات خانوادگی ما شدت گرفت و در حالی که دخترم دوازدهمین سال عمرش را سپری کرده بود از یکدیگر جدا شدیم چرا که همسرم با زن دیگری در نیشابور ازدواج کرده بود و من نمی توانستم این موضوع را تحمل کنم به همین خاطر حضانت دخترم را نیز به پدرش سپردم و خودم به خانه پدرم بازگشتم.

مدتی بعد متوجه شدم که دخترم با نامادری اش سرناسازگاری گذاشته است. او در جست و جوی محبت های واهی و خیابانی با پسری دوست شده بود اما وقتی پدرش ماجرا را فهمید چنان او را تنبیه کرد که دست راستش شکست.

با دیدن این وضعیت طاقت نیاوردم و از همسر سابقم خواستم تا دخترم را به طور موقتی به من بسپارد. سعی کردم در تربیت او دقت کنم تا کمبود محبت هایش جبران شود اما به دلیل مشکلات عاطفی و مالی پس از طلاق، بسیار کلافه و سردرگم بودم تا این که با کمک پدرم در یک موسسه مشغول به کار شدم و زندگی را در کنار دخترم ادامه دادم.

با آن که تلاش می کردم دخترم کمبودی نداشته باشد اما او بسیار ناآرام و پرخاشگر شده بود و با هر بهانه ای قهر می‌کرد و به منزل بستگانم می رفت. در همین روزها اصرار کرد تا برایش گوشی تلفن هوشمندی تهیه کنم من هم که می خواستم او از منزل خارج نشود به خواسته اش تن دادم تا دخترم با دنیای بیرون ارتباطی نداشته باشد. مدتی بعد از این ماجرا فهمیدم با پسری ارتباط دارد.

ابتدا او را نصیحت کردم ولی دخترم با لجبازی اعصابم را به هم ریخت به طوری که برای اولین بار او را کتک زدم و از شدت ناراحتی آن قدر گریستم تا این که خوابم برد. چند ساعت بعد وقتی چشمانم را گشودم از دخترم خبری نبود و به هر جا زنگ زدم اثری از او نیافتم. نگرانی و اضطراب همه وجودم را فراگرفته بود، تا صبح گریه کردم و به همه مراکز امدادی اطلاع دادم. 2 روز بعد پسر دایی ام که خواستگار دخترم نیز بود با من تماس گرفت و عنوان کرد «خاطره» به مشهد فرار کرده است. به سرعت خودم را به مشهد رساندم. از این که دخترم را کنار پسری می دیدم که او را از طریق تلگرام به مشهد کشانده بود عصبانی شدم و با پلیس تماس گرفتم.

در این هنگام دختر 14 ساله در حالی که عنوان می کرد آن پسر مرا فریب داد، گفت: مدتی از رابطه تلگرامی ما می گذشت که از من خواست به مشهد بیایم، او مرا به اتاق نگهبانی شرکتی که در آن جا کار می کرد برد و به خواسته شیطانی اش رسید. من هم که به دنبال محبت گمشده خودم بودم تسلیم او شدم و حالا نمی دانم چگونه به چشمان نگران مادرم نگاه کنم…
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی